نوسازی فرهنگی، سنت و مدرنیسم (قسمت سوم)

مریم حسنلو ، معصومه السادات موسوی ، فاطمه منافی و خانم امیری جورابی

دانلود PDF

 

فلسفه وجودی سنتهای

سنت های الهی به سنت های تغییر ناپذیر و تبدیل ناپذیر تعبیر می شود .مراد از سنت های الهی، قوانین محکم و استواری است که پایه و اساس نظام موجود در این جهان و جهان دیگراست. در این نظام هر چیزی در جای خود قرار گرفته است و طبق قوانین محکم و تغییر ناپذیر حرکت می کند و اگر این قوانین (سنت ها) نباشند تمام اوضاع جهان به هم می ریزد.این قوانین دو دسته هستند: یک دسته از آنها در عالم تکوین است مثل جاذبه زمین، سوزندگی آتش، خواص هر یک از عناصر و مواد و ... ، برای اینکه جهان ماده بتواند منظم باشد، باید بر طبق یک سری قوانین و سنت های لایتغیر اداره شود،. وبرای انسانها نیز خداوند متعال یک سری قوانین و سنت های لا یتغیر دارد .یکی دیگر از سنت های الهی این است که خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند و همینطور است سنت آزمایش انسانها و صدها قانون و سنت دیگری که براساس حکمت خداوند ایجاد شده است.


نقش سنت ها در فرایند توسعه اجتماعی

رابطه سنت و توسعه اجتماعی در نزد جامعه شناسان و دانشمندان توسعه اهمیت بسزای داشته است. پرداختن به موضوع سنت و توسعه و روابط حاکم بر آن از جدی ترین بحث های توسعه میباشد که نهایت با اهمیت و قابل پیگیری میباشد..در مورد نقش و اهمیت سنت در امر توسعه میان نظریه پردازان علوم اجتماعی اتفاق نظر وجود ندارد و در نگاه کلی دو طرز دید عمده دراین زمینه مطرح می باشد. برخی از دانشمندان نقش سنت را در دگرگونی و تغیر و تحول اجتماعی خیلی مهم دانسته اندونقش برازنده به سنت قایل شده اندوبر همنوای تو سعه و سنت ها تاکید کرده اند و از حفظ آنها در کنار توسعه اجتماعی دفاع نموده اند. در برابر آن دیدگاهای وجود دارد که سنت ها را سد و مانع عمده در برابر تغیر و تحول وانکشاف و توسعه می دانند زیرا سنت ها عموما به عنوان توجیه کننده وضعیت موجود عمل می کنندو ممکن است از وقوع هرگونه تحول در راستای توسعه اجتماعی جلوگیری نمایند. از این سبب است که سازگاری بین سنت ونوگرای ( توسعه) به طور عادی غیر ممکن پنداشته میشودواز لحاظ مفهومی هم در در علوم اجتماعی میا ن اصطلاحات سنت نوگرای وتوسعه و و مدرنیته تعارض اشکار وجود دارد .یعنی این طور نیست که در هیچ موردی مدرنیزاسیون با سنت های اجتماعی کنار بیاید و باهم جمع گردد . بلکه سنت و نو گرای در مواردی با هم قابل جمع اند.

پس بر اساس این تحلیل تباین کلی میان سنت و توسعه یا نو گرای قابل نفی است. به این معنی که رابطه میان سنت و نوگرای ( توسعه ) از نوع رابطه عموم و خصوص من وجه می باشد.

ضروری است که معنی این دو مفهوم را در حوزه علوم اجتماعی واضح تربیان گردد.نوگرای در علوم اجتماعی برای مشخص کردن روندی که به وسیله آن یک جامعه سنتی در مقابل تکنولوژیکی به طرف یک جامعه تکنولوژیک که با بهره مندی از سیستم کار آمد در جهت بر آورده ساختن نیاز های جامعه و مردم حرکت می کند ، به کار برده می شود . به عبارت دیگر جامعه ای مدر نیزه محسوب می شود که در جریان تولید خود از ابزار های فنی بهره گرفته و سلطه خود را بر دیگر سطوح دیگر جامعه اعمال کند . در مورد سنت اینکه بعضی ها آن را مترادف با اندیشه های کهنه ، جزم باوری و ایستایی گرای بکار می برند ، و عده ای هم سنت و سنت گرای را به معنی حفظ وضع موجود می گیرند و برخی آن را با نوعی خاصی ارزشهای فرهنگی و اجتماعی برابر می دانند ولی در برداشت موجود علوم اجتماعی، سنت مجموعه ای از عقاید ، آداب ، رسوم وعادات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی پنداشته می شود.

جامعه سنتی بسته به جامعه ای گفته میشودکه درجهت حفظ این سنتهاکوشا است وآثاروتجلیات نوگرای ونوسازی را که شامل شهرگرای،صنعتی شدن،تجمل گرای وگوناگونی اجتماعی ودرنهایت بوجودآمدن گروهای اجتماعی متعدد، مشاغل گوناگون،پیچیده شدن نظام سیاسی-اداری، اقتصادی وتوسعه وسایل ارتباط جمعی،افزایش سطح سوادوتوسعه مشارکت سیاسی ونظام دموکراتیک سیاسی درجامعه سنتی بسته وجودندارد .

فهم و درک جایگاه " سنت " در روند توسعه به چندین امر بستگی دارد . اول تعبیر ها و تفسیر ها ی که از این مفهوم در فرهنگ وجود دارد . دوم مصادیقی که برای سنت ها در جامعه مطرح می شود . سوم درک میزان کار آئی و عدم کار آئی سنت ها ( باز و یا بسته )در مسیر توسعه است و چهارم تلقی از نوگرای و توسعه است منظور از توسعه و توسعه اجتماعی پاسخگوی به نیاز های اساسی جامعه می باشد . درین راستا آنچه که تاکنون مسلم است این است که سنت ها نقش دو گانه بازی نموده اند به این معنی که در امر توسعه یافتگی و یا توسعه نیافتگی کشور ها ملت ها سنت ها نقش مثبت و یا منفی داشته اند . یعنی در بعضی کشور ها جنبه مثبت سنت ها روحیه غالب داشته و سنت توانسته به عنوان نیروی تسریع دهنده و کمک کننده تو سعه عمل نمایندود ر بعضی کشور ها جنبه منفی و خرافی سنت به نسبت حاکم بودن وضع سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی خاص غالب بوده و در برابر توسعه و نوگرائی همچون مانع عمل نموده است. واقعیت های جهان خصوصاً جهان سوم که اکثراً تحت سلطه سنت ها قرار داشته و دارند بیان گر همین مسئله اند که کارکرد های مطلوب و نامطلوب سنت ها در میزان توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی کشور ها و تعیین جایگاه شان در مسیر توسعه نقش برازنده دارند . امروزه در میان کشور های که بنام جهان سوم شناخته می شوند ، کشورهای هستند که هماهنگ با کاروان توسعه حرکت می کنند و بنام کشور های در حال توسعه یاد می شوند. این کشور ها در سازگاری سنت ها با نوگرای و ارزش های مدرن موفق تر عمل نموده اند و اکنون با حفظ ارزش های سنتی و فرهنگی خود توانسته اند خود را در مرحله از توسعه گرچند میزان توسعه یافتگی شان نسبت به کشور های جهان اول اندک است ) قرار دهند. در این موردمیتوان ازکشورهای مثل هند،مالیزیا،قزاقستان وکوریای جنوبی بعنوان نمونه های برجسته نام برد.

اما کشور های که نتوانسته اند نوگرای و نوسازی را با سنتهای اجتماعی وفرهنگی حاکم برجامعه خود همسونمایدکه نمونه برجسته اش افغانستان ما می باشد،که دراسارت سنتهای انعطاف ناپذیر و بعضاً خرافی قرار دارد و امروز در جایگاه فقیرترین وعقب مانده ترین کشورجهان قراردارد.گرچنددرست نخواهدبودکه تمام سنتهای اجتماعی حاکم برافغانستان را خرافی ونا مطلوب قلمدادنماییم ،چون ارزشهای سنتی خوب وقابل قبولی هم وجودداردکه حفظ شان برغنای فرهنگی ماخواهد افزود،وپیامدها و نتیجه های مطلوب درزندگی اجتماعی مابه بارخواهد آورد و فراروی توسعه و نوگرای و ارزش های مدرن مبدل گردیده است و چنان می نمایاند که برای گام برداشتن بسوی توسعه همه جانبه و توسعه پایدار از سنت زدایی و خرافات زدای آغار کرد

امروز مخالفت های که برعلیه موج مدرنیزاسیون و ارزش های انسانی قرار دارد با در نظر داشت بعضی عوامل سیاسی و ایدیولوژیک که ریشه آن در خارج و عامل داخلی هم دارد که عوامل درونی اش همان اندیشه های سنتی آمیخته با خرافات است که از ارزش های انسانی مثل حقوق بشر ، جامعه مدنی ،دموکراسی ، عدالت اجتماعی، آزادی و.. تعبیرها وتفسیرهای نادرست بدست میدهد، چنانکه از ارزش های نامبرده به عنوان غربی شدن و سکولار شدن تلقی می گردد و با تحقق ارزش های انسانی و مدرن به نحوه ای مخالفت می شود. در حالیکه ارزش های انسانی و مدنی دست آورد بشر است و به تمام بشریت تعلق دارد .مدنیت ،توسعه وانکشاف اقتصادی،سیاسی ،فرهنگی،اجتماعی وتکنولوژیکی حق تمام انسانها ست .انسان ها بدون هیچ استثنای حق دارند از مزایای تکنولوژی برخوردارگردندودارای اقتصاد پیشرفته باشند ، همچنان دارای نظام سیاسی دموکراتیک ، مردمی ومنتخب باشند وازفرهنگ مدرن وپویا و جامعه سالم ومترقی بهره مندباشند. برعلاوه همه انسانهامیتواندازمزایای تکنولوژی معاصرمستفید شوند، حتی تولید کنند .

البته این به آن معنی نیست که ما همه چیزرا باید تقلید نمایم بلکه ما باید به پویای فرهنگ خود فکر کنیم ، عناصر و ارزشهای و مفید و مناسب را بدون تعصب کسب نمایم ، وهرگونه بدبینی رادربرابرکسب عناصروارزش های نو و مدرن کنار بگذاریم وموضوع نوع تعامل سنتها ی اجتماعی حاکم باارزشهای مدرن ونواست.درصورتی گذار از زندگی سنتی به زندگی مدرن موفقیت آمیز صورت خواهدگرفت ،که در جهت سازگاری ارزش های سنتی با عناصر ارزشی عقلانی و مدرن برنامه منظم، بصورت جدی وپایدار ازطریق روشنگری،خرافات زدای وآموزش وپرورش همگانی اقدام صورت گیرد


 

 

http://ammi.ir/%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%88-%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C/%D8%B3%D9%86%D8%AA-%D9%88-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D9%86%DB%8C%D8%AA%D9%87/


 

 

نوسازی فرهنگی 

 

می­دانم  که مخاطبین این وبلاگ فهیم و دانا هستند پس سعی نمی کنم برای تبیین موضوع مقدمه چینی­ های غیر ضرور بنمایم. تنها اجازه می­ خواهم ابتدا چند وصف زیبا و قابل تامل از مفهوم "فرهنگ" را نقل کرده آنگاه بحث را پی بگیرم.

1- آیینه تمام نمای خصوصیات و ارزش­ های یک  جامعه

2- روش زیستن و اندیشیدن

3- سرچشم ه­ای که از درون آن باورها، بینش ها، اعتقادات و آداب و رسوم پدید می آید.

4- شیوه هایی مفروض که مردم بر اساس آن تفکر می کنند، احساس می کنند و در نهایت بر اساس آن عمل می کنند.

5- آن بخش از محیط که بشر خود آفریده است و باید خود را با آن سازگار گرداند .

این که چه کسی این توصیفات و توصیفات مشابه را از فرهنگ ارائه کرده است مهم نیست، نکته اصلی این است که چون همه تلاش هایی که تا کنون در راستای شناسا سازی مفهوم فرهنگ صورت گرفته است  به  تعریفی جامع و مانع از فرهنگ منجر نشده است توصیفات بسیاری از فرهنگ به عمل آمده است.

علامه محمد تقی جعفری درکتاب فرهنگ پیرو ـ فرهنگ پیشرو ، عدم ارائه تعریف خاص و مشخصی درباره ی مفهوم وماهیت فرهنگ را از آن جهت می دانند که فرهنگ از یک مقوله ی متجانس نبوده و بریک واقعیت مفرد نیز دلالت نمی­ کند، بلکه تعداد زیادی از عناصر را در سطوح مختلف در برمی­ گیرد از جمله: عقاید، عواطف، ارزش ها، هدف ها، کردارها، تمایلات و اندوخته ها، بنابر این تعاریف متعددی برای آن نقل شده است .

اگر موافق باشید بنا به ضرورت و براساس ریشه لغوی و توصیف هایی که از فرهنگ شده است  عبارت زیر را  به عنوان مفهوم فرهنگ  مطرح ساخته و بحث بعدی را مبتنی بر این تعریف و مختصر شرحی که پیرامون آن خواهد آمد ادامه دهیم.

" فرهنگ مجموعه ای است ارگانیک از مولفه های هویت بخش " 

دراین عبارت «فرهنگ» به مجموعه­ ای ارگانیک ازچند مولفه هویت­ بخش تعریف شده است. خود این تعریف هم هویتش را از مولفه­ ها یا کلید واژه­ های اساسی؛  مجموعه ارگانیک، مولفه و هویت  گرفته است.   بدون استثناً همه آنها که «فرهنگ»  را تعریف کرده­ اند بر «مجموعه»  بودن آن اذعان دارند و اختلاف تعاریف به محتویات این «مجموعه» و چگونگی ارتباط ، تعامل و وزن اجزای این مجموعه  برمی­ گردد.  ارگانیک بودن «مجموعه»  نیز نمایان­گر زنده و پویا بودن «مجموعه» است و اشاره به این نکته دارد که مولفه­ های تشکیل دهنده این «مجموعه»  و اجزاء و عناصر هرمولفه میرا و  زاینده­ اند.  علاوه بر این هر مجموعه می­ تواند دارای چند زیر مجموعه بوده در عین حال خود زیر مجموعه، مجموعه بزرگتری باشد و یا اینکه به صورت همزمان در چند مجموعه  مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد.

به تعدادی از اجزاء و عناصر مرتبط و متعامل، تحت یک سازه «مؤلفه» می­ گویند. و  همچون واژه تالیف که ریشه آن الفت به معنای انس و نزدیکی و در کنار هم قراردادن می­ باشد، این بار مفهومی را نیز می­ رساند. بنا بر این  اگر مجموعه ارگانیک ( فرهنگ ) را همچون کتابی بدانیم  مولفه­ های این مجموعه را می­ توان بخش­ های کتاب یا فصول و یا حتی پاراگراف یا عبارت­ های این کتاب  دانست. البته تقسیم بندی اجزای این مجموعه  را باید به­ گونه ­ای انجام داد که ضمن اینکه هر جزء هویتی مستقل برای خود دارد هویت­ بخش به مجموعه هم باشد .

 معنای مشهور«هویت» هم تشخص است. فرهنگ معین «هویت»  را آنچه که موجب شناسایی شخص باشد، معنا کرده است.  بنابر این وقتی از فرهنگ  مردم ایران و یا فرهنگ سایر مقولات و موضوعات صحبت بمیان می­آید منظور مولفه­ هایی است که این موضوع یا مقوله را از دیگر موضوعات و مقولات جدا می­ سازد. هر مولفه را می توانیم در سه سطح کلی مطالعه و بررسی نمائیم ؛مفروضات - ارزش ها - نشانه ها

مفروضات مجموعه­ ای از باورهای اساسی و پایه­ ای  هستند. به عبارت دیگر گزاره­ هایی هستند که مفروض بوده و حقیقت یا واقعیت پنداشته شده­ اند.ارزش ­ها مطلوبیت­ها و ایده ­آل­های مبتنی بر مفروضات اساسی و پایه ­ای(باورها) می­ باشند. ارزش­ها؛ واقعیت­ها و اموری است که مطلوبیت دارند و مورد خواست و آرزوی اکثریت افراد یک گروه، سازمان یا جامعه می­ باشند وترسیم­ گر مسیر و چگونگی دستیابی به این ایده­ آلها و مطلوب­ها هم هستند و از همین روی بایدها و نبایدهایی را شکل می­ دهند که آنها را هنجار گویند. نشانه هم دلالت­ کننده، جایگزین، نشانگر وبه واقع نمایانگریا تجلی مفروضات و ارزش­ها است. نشانه­ ها در رفتار بالقوه و بالفعل، دارندگان مفروضات و تمامی ابعاد موضوع و یا مقوله مربوطه قابل رصد، مشاهده، مطالعه و ارزیابی است.

مفروضه اساسی در تعریف ارائه شده این است که فرهنگ برای دارنده یا پذیرنده  آن ؛ تکلیف مباحث اساسی و اصلی حول سه محور را مشخص سازد.

الف) محور شناختی (شناخت و دانش مورد نیاز برای مواجهه با حقایق و واقعیت­های پیرامونی)

ب) محور هنجاری ( باید و نبایدها و آنچه که هدایت و تنظیم رفتار- نشانه ها - را برعهده دارد)

ج) محور مادی ( پدیده ها و عوامل مادی پیرامونی پذیرنده فرهنگ)

علیرغم میلم بحث نظری طولانی شد اما از این بحث نظری اگر موافق باشید این نتیجه را بگیریم که فرهنگ به دارنده آن هویت می دهد به عبارت دیگر انسان اگر فرهنگ نداشته باشد فاقد شناخت و دانش و هنجار و دست­آوردهای مادی خواهد بود. بنابر این می­شود گفت با این حساب موجودی خواهد بود همچون سایر موجودات.

در تعریف ارائه شده ، فرهنگ  را مجموعه ای ارگانیک دانستیم و اشاره شد که ارگانیک بودن آن بیانگر این است که در این مجموعه زایش و میرایی وجود دارد پس متولیان فرهنگ جامعه باید با رصد مستمر زایندگی و میرایی های این مجموعه، آن را نوسازی و باز سازی کرده و با بالندگی بوی کهنگی و آلودگی ها را از آن بزدایند.

اگر متولیان جامعه و کارگزاران فرهنگ جامعه به نوسازی و بازسازی فرهنگ جامعه توجه کافی نداشته باشند . افراد آن جامعه ابتدا برای تفریح و تفرج به دیگر فرهنگ ها سر زده و به مرور شناخت، هنجارها و ارزش­های خود را از دیگر فرهنگ ها گرفته، خود وجامعه خود را دچار تضاد و عدم انسجام خواهند نمود.

در تعریف ارائه شده از فرهنگ از مولفه های هویت بخش گفته شد مولفه­های که می­توان آنها را بخش­های کتاب یا فصول و یا حتی پاراگراف یا عبارت­های یک کتاب  دانست. پس در نوسازی و بازسازی فرهنگ ضرورت دارد که به انسجام و هم­گونی اجزای این مولفه ها دقت شود نمی توان بنا به ضرورت نوسازی، بخش هایی را یا مولفه هایی را از دیگر فرهنگ ها وارد مجموعه فرهنگی خود ساخت. بلکه باید این اجزا ابتدا بومی شده و با سایر اجزا تناسب و هماهنگی یابند تا حافظ هویت باشند. بنابر این به صرف مثبت تشخیص دادن یک عنصر فرهنگی نمی توانیم آن را به درون مجموعه فرهنگی خود راه داده و یا به اجزاء و عناصری که به سمت میرایی رفته اند بی توجهی کرد. بنابر این نوسازی فرهنگی باید به گونه ای باشدکه ضمن بالنده­گی فرهنگ اثر هویت بخشی آن را مخدوش نسازد.

هرچند که در ادامه این بحث می توان از مفهوم نوسازی و نظریه های نوسازی به ویژه در حوزه فرهنگ به تفصیل صحبت کرده و اشاراتی به مباحث تبادلات و تعاملات فرهنگی و ناتو وهجمه فرهنگی و... هم داشت اما از دوام دادن بحث خودداری کرده و به همین مختصر اکتفا می نمایم

http://farhangenaghz.persianblog.ir/post/514