بررسی و شناخته مسائل فرهنگی جامعه امروز ایران (قسمت سوم)

استاد : دکتر مومنی

محققین : مریم ارغیانی و اشرف حیدری نظام آبادی

سال تحصیلی : 1392-1391 

دانلود PDF

 

وضعیت فرهنگی، اجتماعی و هویتی جوامع مدرن 

مدرنیسم کوشید که رفاه و آسودگی دنیایی را به زندگی انسان قرون وسطی اروپا هدیه کند، و آن بهشتی را که کشیشان وعده یافتنش را در آسمانها می دادند، در زمین بسازد. اما غافل از آن بود که این مسیر تعاریف جدیدی برای بشر از مفهوم زندگی ایجاد می کند، که در آن مفاهیمی نظیر فقر یا احساس رضایت از زندگی دیگر با معنای قرون وسطاییش فاصله ای عمیق دارد. لذا نا خواسته بشر را فقیرتر نا راضی تر و عصیانگرتر کرد. 


   اندیشه مدرن رابطه انسان با آسمان را قطع کرد، و سپس عقل حکیم و منطق فخیم را نیز به زیر کشید، و تنها جایگاه نسبتا محکم برای تکیه انسان را دانش تجربی و اقتصاد قرار داد؛ و حیات بشری از معنا تهی شد، و از دردها و عوارض فردی و اجتماعی گوناگون آکنده گشت. این وضعیت عوارض ناگواری برای انسان رفاه زده مدرن به همراه داشت، که دیگر عقل دانش محور پاسخی برای آن نمی یافت. لذا در دوران به اصطلاح پست مدرن شاهد بازگشت انسان به معنویت هستیم؛ پدیده ای که آقای واتیمو افسون زدایی از افسون زدایی می نامد؛ و آقای شایگان به آن افسون زدگی جدید می گوید. البته بازگشت انسان مدرن به معنویت که توضیح بیشتری در ادامه در خصوص کم و کیف آن می دهیم، به این معنا نیست که معنویت محور زندگی اجتماعی انسان مدرن شده است، بلکه هنوز هم جوامع غربی جوامعی اقتصاد محور هستند. به قول آقای کومار: مردم در جوامع پست مدرن در عین این که علم محوری و اقتصاد محوری را حفظ می کنند، و آن را در مرکز زندگی خود نگه می دارند، معنویت را نیز در حاشیه نگه می گذارند، و یا حتی تبدیل به موضوعی برای اوقات فراغتشان می کنند. یا به قول آقای شایگان: در طول روز به شدت درگیر محاسبات آماری و روابط منطقی اعداد و شواهد و قرائن علمی هستند، اما شب هنگام به رمال و فالگیر مراجعه می کنند و در حال مدیتشن به خواب می روند. این خاصیت دنیای پست مدرن است که می تواند همه چیز را در کنار هم قرار دهد، اما باز هم آن چیزی که محور است اقتصاد است. و اقتصاد اصل تردید ناپذیر جهان امروز است.

   این تمدن مزیتهای بزرگی نیز دارد که نمی توان آنها را مورد تردید قرار داد. مهمترین مزیت تمدن جدید که در تمدنهای پیش از آن شاید بی سابقه باشد، این است که این تمدن همه چیز را نقد می کند، و با رویکرد علمی و موشکافی که دارد، و به یومن حافظه قوی و ثبّاتی که برای خود ایجاد کرده همه چیز را به دقت بررسی نموده، نتایج را برای استفاده به خاطر می سپارد، و به علاوه تمدنی عمل گراست، که وقتی درستی علمی چیزی برایش ثابت شد، در پرداختن به آن درنگ نمی کند؛ و ملاحظات بی پایانی که در جوامع سنتی برای عمل درست وجود دارد، در آنجا بسیار کم به چشم می خورد. با چنین ساختاری نخست آن که این تمدن بر خلاف جوامع غیر مدرن که در یک گیجی و بلاتکلیفی به سر می برند، راه خود را می شناسد، و اهدافش را با جدیت دنبال می کند. دوم این که مرتبا وقایع درون ساختار خود را با تیز بینی رصد می کند، و عوارض آن را شناسایی کرده، و در صدد چاره بر می آید. از خطاهای خود درس می گیرد و بر خلاف جوامع سنتی که ممکن است به قول پیامبر اسلام از یک سوراخ چندین بار گزیده شوند و کارشان بیشتر تکرار و تکرار تجربه های گذشته است، جامعه مدرن می کوشد، که خطاهایش را تکرار نکنند، و آنها را جبران نماید. این روند به جوامع مدرن کمک کرده، تا با همه عوارض غیر قابل انکاری که در جامعه شان وجود دارد، همچنان به رشد و پویایی خود ادامه دهند. اما امروزه بن بستهای جدیی در مسیر حرکت آنها پدید آمده که ساختار اندیشه مدرن توان پاسخ به آنها را ندارد. و در رأس آنها خلأ ایمان، نداشتن یک جهان بینی منسجم، و نداشتن یک زندگی با معنایی عمیق است. که البته این عوارض شاید به این دلیل در جوامع مدرن برجسته شده است، که آنها توانسته اند نیازهای اولیه جوامع خود را برطرف کنند، و لذا جوامعشان متوجه خلأ نیازهای برتر وجود انسان شده است. اما نکته ای که نمی توان منکر شد این است که نظام اندیشه و جامعه غربی برای چنین تقاضا هایی پاسخی ندارد، لذا در چرخشی آگاهانه دریچه های خود برای دمیده شدن روح شرقی در کالبد افسرده غرب باز کرده است. 

 

وضعیت اجتماعی 

   دورکیم معتقد است: زندگی صنعتی در فرد « بیماری آرزوهای بیکران » را ایجاد می کند، و افول مذهب، خانواده، اخلاق، سنتها بر این اشتها دامن می زنند. هم زمان نظم و رقابت مدرن هم به این انتظارات غیر واقعی دامن می زنند، و ابزارهای نامناسب و نابرابری نیز برای تحقق آنها فراهم است. این وضعیت در عین این که افراد موفق را به شادی و شادکامی وصف ناپذیری می رساند، خیل بی شمار انسانهای نا موفق را، به کام تنهایی، یأس، بی کسی، اعتیاد ، خود کشی، جرم، جنایت، ناراحتیهای روحی و روانی و... می کشاند( مالکوم واترز( کومار )، صص245و246 ).

دکتر نصر شیفتگی مردم همه قاره های جهان به فرهنگ غرب را بیشتر ناشی از سبک زندگی آنها می داند، و در این خصوص می نویسد:

بازتاب شیفتگی بسیاری از جوانان همه قاره های جهان نسبت به آن چیزی است که حسب ظاهر آزادی کامل فردی از قید و بند سنتها و اصولی است که طی زنجیره ای طولانی از نسلی به نسل بعد رسیده است.

امروز میل و اشتیاق شدید جوانان سراسر جهان به شنیدن موسیقی به اصطلاح پاپ... و پوشیدن لباسهای نوعا جدید... که زبان حال میل به آزادی از قید و بند ها وتحرک و تکاپو و اعلام استقلال یک تنه از قید ضوابط و معیارهای اجتماعی است، کاملا واضح است. ....

دانستن این نکته برای جوانان مسلمان لازم است که این پدیده ها با علل ژرفتری ارتباط دارندکه از نظر معنوی بی طرف نیستند. ... می توان دید که تنها در یک نسل قبل کمترین اثری از بسیاری از الگوهای جدید زندگی یا شیوه های جدید زندگی مشهود نبود. برای مثال تا یک نسل قبل به رغم آن که روابط جنسی بسیار آزادتر و بی مهارتر از جوامع سنتی بود، بنیاد خانواده همچنان در غرب استحکام داشت، و هنوز ارزشهای اخلاقی مسیحی به مراتب بیش از امروز برقرار و مرعی بود. مفهوم پوچی و بی معنایی زندگی و هیچ انگاری ، که با بی اعتمادی به نسل قبل مخالفت با بسیاری دوروییها که این جوانان در نسل پدران و مادران خود می دیدند، از هم گسیختن خانواده، از دست رفتن نقشهای سنتی زن و مرد و رابطه آنها با یکدیگر و بالاخره بر باد رفتن هر گونه اقتدار و مرجعیتی، اعم از اخلاقی ، معنوی  یاحتی اجتماعی و تا حدودی سیاسی نیز همراه بود. علی الخصوص این وضعیت در چند دهه اخیر و در میان نسل رشد یافته پس از جنگ دوم جهانی پدیدار شد. این پدیده ها نخست در نوع گرایشهایی ظاهر شد که بعدا به ضد فرهنگ شهرت یافت و اینک نیز به صورتی تام و تمام در بطن گرایشی مطرح گردیده که نزد بسیاری از مردم به پست مدرنیسم معروف است. به هر حال شیوه زندگی جدید بیانگر گریز جدی از هنجارها و معیارهای دنیای متجددی است که تاکنون برقرار بوده و در عین حال تالی منطقی همان هنجارهاست. در حالی که مدرنیسم یا تجدد صلا دهنده نوعی انجماد از نظر معنوی بود، این مرحله جدید انحلالی را که در پی آن انجماد آمده رقم زده است.

طبعا یکی از مهمترین ویژگیهای این شیوه زندگی جدید شورش بر ضد هر چیزی است که از نظر جوانان « سنت » تلقی شده باشد، ... شاید در میان نسلهای اخیر هیچ نسلی بیش از نسل کنونی جوانان غربی برای گریز از سنن و مواریث آبا و اجداد خود نکوشیده است. این گریز باعث ایجاد پدیده ای موسوم به شکاف بین نسلها شده که تا کنون به این نحو در جهان اسلام وجود نداشته است... ( .

 دکتر نصر در ادامه به پدیده های دیگری در غرب نظیر: عصیان نوجوانان، فرزندان طلاق، ارتباطات جنسی بی قید و شرط، فرزندان نامشروع اشاره کرده و به پدیده کشف تن و لذت آنی اشاره می کند، که فراگیر شده و ظهور آن در جامعه ای که هیچ معیاری برای خوب و بد جز پسند و سلیقه افراد ندارد، امری طبیعی است.

ایشان در ادامه اهمیت فوق العاده ورزش در جوامع غربی را ظهور دگر گونه کشف تن می داند، و می گوید:

 روشن است که ورزش در همه تمدنها به اشکال مختلف وجود داشته است، ... ولی امروزه در غرب جدید به چیزی شبیه یک دین بدل گردیده است. در حالی که مشارکت در ورزشها نقشی اساسی در سلامت تن و حتی شخصیت افراد دارد، و یکی از جنبه های مثبت زندگی جدید غربی است، سوداگرانه شدن و مبالغه و تبلیغ بیش از حد درباره آن اهمیت گزاف و بی معنایی به آن بخشیده و آن را تقریبا به صورت بدیلی برای برخی انواع فعالیتهای دینی در آورده است.

دکتر نصر اجتماعات عظیم مردم برای تماشای مسابقات ورزشی در استادیومها یا در پای رسانه ها را شکل جدید اجتماعات دینی برای برگزاری مراسم مذهبی نظیر: حج یا عاشورا می دانند. و از ستارگان موسیقی و ورزش و هنرمندان سینما به عنوان قهرمانان فرهنگی جدید نام می برند، و بیان می کند: ایشان به این دلیل می توانند در طول یک سال بیشتر از درآمد تمام عمر بزرگترین دانشمندان غربی پول جمع کنند.

   اسملسر می گوید: در نظام مدرن باشگاه های ورزشی مذهب مردم هستند و ورزشگاهها معبد.

 دکتر نصر در ادامه می گویند:

در شیوه جدید زندگی غرب کشش و گرایشی است که افراد جامعه را به زیستن در لحظه کنونی فارغ از همه تاریخ و گذشته و غرق شدن در طلب سرفرازیهای لحظه ای و لذت حسی آنی وا می دارد. پرستش قهرمانان ورزشی و میل به رکورد شکنی دائمی و فایق آمدن بی وقفه بر طبیعت نشان دهنده یک وجه از این دل مشغولی به تن است. در حالی که جنبه بسیار ویرانگرتر همین گرایش را می توان در استفاده از مواد مخدر و طبعا مشروبات الکلی، روابط جنسی آزاد، و نظایر آن دید که تماما از تلاش شخص برای غرق کردن خود در لذتهای آنی جسمی و غریزی حکایت دارد. ...

برای فهم سرشت عصیان آمیز شیوه زندگی جدید توجه به یک عامل دیگر نیز ضروری است. این عامل متضمن از دست رفتن ایمان و اعتقاد جوانان به معیارهای اخلاقی سابق جامعه غربی و عصیان ایشان برضد بسیاری از تناقضاتی است که در اخلاقیات و رفتارهای اخلاقی پدران و مادرانشان که به نظام ارزشی ایجاد کننده دنیای متجدد وفادار مانده اند، می بینند. این تناقضات شامل انواع بی عدالتیها در جامعه همچون نژاد پرستی که اینک نسل جوان به شدت بر ضد آن قیام کرده یا تخریب محیط زیست و نفرت از طبیعت می شده است که در دو قرن گدشته در جامعه صنعتی غرب غلبه داشته و ریشه های عمیقتر آن به قرون پیشتر می رسیده که نگرش مقدس به طبیعت در تمدن غرب از دست رفته بوده است. بسیاری از جوانان نسبت به هماهنگ زیستن با طبیعت حساسند، و لذا عصیانشان بر ضد یک نظم مستقر و هماهنگ نیست بلکه اگر نه تماما دست کم گاهی، تلاشی است برای می راندن یک نظم مریض و محتضر، و دست یافتن دوباره به تعادلی با جهان پیرامون اعم از جهان طبیعت یا گروههای قومی و نژادی دیگر که در جامعه غرب تا همین اواخر ازبقیه جدا شده بوده اند( نصر،صص 330تا 336 ).

   در این عصر عناصر پیچیده ای نظیر رسانه ها و نیز دنیای مجازی نقش مهمی در شکل دادن به افکار و زندگی شهروندان جامعه مدرن دارند. دکتر نصر در این خصوص می نویسند:

بدیهی است که یکی از ویژگیهای اساسی شیوه زندگی جدید نفوذ رسانه های جمعی است. اهمیت نقش این رسانه ها در شکل دادن به جهان نگری افراد آنچنان زیاد است که هر چه گفته شود هنوز حق مطلب ادا نشده است. همین رسانه های جمعی هستند که قهرمانان فرهنگی خلق می کنند، و نظریات مردم را درباره امور و مسائل سیاسی و اجتماعی و حتی خود واقعیت در جهان را آن طور که مورد نظر باشد شکل می دهند. در واقع همچنان که یکی از مشهورترین محققان در زمینه معنای رسانه های جمعی، یعنی مارشال مک لوهان گفته است، رسانه ها به تدریج به رسالت بدل می شوند( نصر، صص337و338؛ مراجعه کنید:شایگان،صص 332تا 337 )

   نکته ای که نباید از نظر دور داشت این است که رسانه ها غالبا در اختیار جریان قدرت در جوامع مدرن هستند، و این جریانات به افکار عمومی مطابق میل خودشان شکل می دهند. که البته این وضعیت در جوامع غیر مدرن نیز وجود دارد.

   آنچه در این بخش آمد، که غالبا به نقاط منفی جوامع مدرن اشاره داشت، هرگز به معنی فقدان نقاط مثبت در جوامع مدرن نیست. بلکه شاید به این معنا باشد که آنها واقع بینانه اجازه می دهند تا نقاط ضعفشان برای همگان آشکار شود. روش پسندیده ای که در جوامع شرقی بسیار کم رنگ است.

نظام اندیشه و معنویت خواهی در غرب جدید

   با توجه به اینکه بحث ما غالبا یک بحث فرهنگی است، و از سوی دیگر جوامع جهانی خواسته یا ناخواسته مصرف کننده برساخته های غربی هستند، و این مصرف گرایی تنها منحصر به کالا و خدمات نیست، بلکه امروزه فرهنگ غربی و نشانه های آن نیز در جوامع دیگر آگاهانه یا ناخودآگاه مصرف می شود، لازم است در ادامه شناخت بهتری از وضعیت اندیشه و معنویت خواهی بدست آوریم.

     شکسته شدن اساس متافیزیک در غرب که هایدگر آن را اعلام کرد، سبب شد جهان غرب در رویکرد جدیدش به جهان و فرهنگها و اندیشه های آن که اصطلاحا پست مدرنیسم خوانده می شود، در بعد تئوریک ملاک و معیار خاصی قائل نشود، و به تمامی اندیشه ها و فرهنگها این فرصت را بدهد که خود را به جهان عرضه کنند، تا هر یک به اندازه ارتباطی که با بشر امروز برقرار می کنند، و به اندازه ای که می توانند پاسخ گوی نیازهای او باشند، در جوامع فراگیر و جای گیر شوند. در این نظام تئوریک دیگر هیچ بالا و پایینی بین فرهنگها و عقیده های مختلف وجود ندارد، و همه فرهنگها و دستاوردهای آنها مثل یک اطلس پیش چشم بشر گشوده شده است، و باز به لحاظ تئوریک به بشر این فرصت داده شده، که از این میان دست به انتخاب بزند. البته روشن است که این پدیده بیشتر در مقام سخن بیان می شود، و این وضعیت جدید همان گونه که در بخش قبل بیان شد، به یمن تسلط اصحاب قدرت بر رسانه بدون جهت دهی اصحاب قدرت نیست. اما به هر حال نمی توان منکر شد که در پایان این مردم هستند که انتخاب می کنند. و در این معرکه جهان بینی موفق آن است که بتواند به نیازهای مردم پاسخ بهتری ارائه کند.

   قضیه از این قرار است، که غرب با افسون زدایی از پدیده هایی مثل معنویت، خدا، حتی علم، به نوعی انسان را خلع سلاح و تنها کرد.انسانی که تا پیش از این بسیاری از آلام خود را به وسیله توسل به معنویت و خدا و مواردی از این قبیل بر طرف می کرد، ناگهان با کوهی از دردهای درونی آنهم در فضای خشن و بی رحم مدرن تنها شد. لذا به قول دکتر شایگان از افسون زدایی هم افسون زدایی کرد، و دوباره افسون زده شد.

   اما افسون زدگی جدید غرب همان شکل سنتی نبود هر چند که از آنهم جدا نبود. بشر غربی آزاد و رها در مقابل طیف گسترده ای از فرهنگها و محصولات آنها قرار گرفت، و به قول جناب شایگان: «این فرصت رایافت تا در آن واحد شاهد دو حد نهایی زمان باشد، و پدیده های عصر نوسنگی را با پدیده های عصر اطلاعات در کنار هم نهد». اما بشر امروز در این هیاهوی فرهنگها دیگر سنگ محک خود را از دست داده بود، و بدون قطب نما در دریای مواج فرهنگها گرفتار شده بود.

   به اعتقاد واتیمو: « بحران مدرنیته نظریه هایی را که گمان می کردند، دین را از میان برده اند بی اعتبار کرده است. اعتقاد محکم مدرنیته یعنی حقیقت انحصاری علوم تجربی و ایمان به تکامل تاریخی و پیشرفت بی پایان بشر، پیشرفتی که تصور می شد سر انجام او را از قیود مذهبی رها خواهد کرد، خود توسط بینش جدید از جهان منسوخ شده بود»( شایگان، ص261 ).

   دکتر نصر می گوید:

   یکی از ویژگیهای نظر گیر زندگی جدید، جستجوی مشتاقانه به دنبال معناست. همانا از دست رفتن معنای زندگی برای بسیاری، آنها را به بیراهه طلب لذتهای آنی جسمانی از طریق روابط جنسی یااستفاده از موادمخدر و یا گاهی خشونت و جنایت کشانده، یا آنها را به جستجوی فلسفه ها و فرهنگها و حتی ادیان جدید واداشته است. این پدیده جستجو برای بازیافت معنای زندگی هم جنبه مثبت داشته و هم جنبه منفی. جنبه مثبت این پدیده همان است که از این رهگذر بسیاری از جوانان هوشمند و حساس درغرب برای نخستین بار به پیام معنوی فرهنگها و ادیان دیگر توجه یافته اند، و احترامی که ایشان برای عوالم معنوی دیگر قائلند به مراتب بیشتر از احترامی است که استعمارگران انگلیسی و فرانسوی قرن سیزدهم/نوزدهم، برای جهان اسلام یا سایر فرهنگهای آسیایی و آفریقایی و آمریکایی قائل بودند( صص346 و347 ).

   دکتر نصر جنبه منفی این رویکرد را توجه جوانان به ادیان جدید می دانند، ادیانی که به اعتقاد ایشان تعابیر روانشناختی همان تعالیم سنتی است. یا به تعبیر دیگر بخش عرفانی و معنوی تعالیم سنتی، فارغ از بخشهای روبنایی است، که مثلا در اسلام به شکل علم فقه جلوه می کند. دکتر نصر معتقد است این بخشها توسط افراد هوشمند و بعضا شیادی فراهم آمده که می خواسته اند جوانان را به طرف خود جلب کنند. این ادیان جدید معمولا دینهای سنتی را که به صورت یک ترکیب به بشر عرضه شده اند، از جنبه های اجتماعی و فقهی خالی کرده و یک بخش خاص آن را ارائه می کنند، که معمولا در مقابل جریانهای اجتماعی و پیرامونی خود منفعلند. لذا مقاومت خاصی در برابر دنیای متجدد و سردمداران آن نمی کنند؛ بلکه به صورتهای مختلف مکمل این نیروها هستند.

   دکتر شایگان نیز علاوه بر تأکید بر جنبه های مثبت این پدیده در خصوص جنبه منفی آن معتقد است:

معنویت نیز مثل هر شناخت دیگری نمی تواند، در خلأ، یعنی بدون داشتن جهت و هدف معینی که پیوند بین اجزاء و عناصر آن را نظم دهد، به حیات خود ادامه دهد. در این آشفته بازاری که همه لایه ها و رسوبات تاریخ با شلختگی در آن جمع شده اند، آنچه کمبود آن بیش ازهر چیز احساس می شود، دقیقا همان بعد دو قطبی است( ص325 ).

منظور ایشان از بعد دو قطبی یعنی به نوعی خروج از نسبیت و انتخاب نوعی اطلاق و تبیین یک نظام ارزش گذاری در امور معنوی.

   ایشان در ادمه به عنوان راه حل می فرمایند: « شاید راه خروج از این بن بست [‌ که غرب در آن گرفتار شده است ]، نیازمند جهشی به سرزمینهای دیگر هستی باشد»( همان ).

   یعنی دوباره پذیرفتن این که جهان ماورائی هست، و بشر نیز بعدی فراتر از این بعد مادی دارد که باید به آن توجه کند؛ و توجه به آن فراتر از این است که معنویت در زندگی انسان یک شکل تفننی و به عنوان موضوعی در حاشیه زندگی باشد؛ و این پیشنهاد یعنی خارج شدن مسائل معنوی از حاشیه و قرار گرفتن آن در متن.

دکتر شایگان در ادامه همان بحث می گوید:

باید بتوان اقلیم روح را باز پس گرفت و آن را در اطلس شناخت کنونی مان از جهان جای داد. ...کشف اقلیم روح جایگاه و مأوایی برای افسون زدگی دوباره جهان فراهم خواهد آورد، این افسون زدگی دیگر در صورتهای بی قواره و در قالب ارواح سرگردانی که تخیل اشباع شده از فراافکنی های واپس رفته ما، جولانگاه آنهاست، ظاهر نخواهد شد. پس جای حیرت نیست اگر اندیشمندی چون هارولد بلوم متأثر از هانری کربن ناگهان این سرزمین را کشف کند، و تبیین و توضیح امور معنوی را بدون وجود این جهان برزخی نمادها و تمثیل ها ناممکن بداند.

  غرب مذبوحانه می کوشد تکیه گاه و بنایی فلسفی بیابد تا بتواند به دو نیاز مبرم و عاجل انسان امروز پاسخ گوید: بینشی منسجم از واقعیت جهان و راهی برای رستگاری، یا به بیان بهتر دری برای خروج از این وضعیت که علی رغم انسجام ظاهریش پوچ است( صص433 و424و 425 ).

دانستن این مطالب علاوه بر این که ما را با وضعیت کنونی معنویت در جهان غرب آشنا می کند، به ما امکان رصد فرهنگی و معنوی اقلیم خودمان را نیز می دهد. و نیز این امکان را فراهم می کند که با توجه به ظرفیتهای موجود در معارف دین اسلام با ارائه قرائتی درست و جدید آن را به شکلی که پاسخ گوی نیازهای معنوی  زندگی امروز باشد ارائه کنیم؛ چون در غیر این صورت امکان ارتباط تعالیم دین مبین اسلام با زمانه بر هم می خورد. و گروه کثیری از مردم امکان بهره مندی از این تعالیم را از دست می دهند. چسبیدن به خوانشهای نخ نما شده دیگر هرگز جوابگوی زندگی امروز نیست. و محکوم به شکست است.

   از علامه طباطبایی نقل شده است که ایشان پس از نگارش تفسیر ارزشمند المیزان اعلام داشتند که ده سال دیگر باید تفسیر جدیدی نوشته شود، و دیگر این تفسیر جوابگو نخواهد بود، اما امروز قریب چهل سال از نگارش این تفسیر گذشته، و نه تنها شاهد تفسیر بهتری از قرآن نیستیم، بلکه این تفسیر فخیم هم نتوانسته جایگاه شایسته خود را در جامعه دینی ما بیابد.