بررسی و شناخته مسائل فرهنگی جامعه امروز ایران (قسمت دوم)

استاد : دکتر مومنی

محققین : مریم ارغیانی و اشرف حیدری نظام آبادی

سال تحصیلی : 1392-1391 

دانلود PDF

 

اهمیت موضوع هویت اجتماعی را شرح دهید ؟  

   از آنچه که در تعریف هویت تقدیم گردید، روشن می شود، که هویت یک جامعه در حقیقت شخصیت یک جامعه است، و بر پایه آن جامعه انسانی می کوشد، خود را در بین دیگر جوامع ممتاز نماید. با توجه به این نکته هر گونه برنامه ریزی برای رشد و تعالی یک جامعه بدون توجه به هویت اجتماعی آن نمی تواند، زمینه ترقی و تعالی آن جامعه را فراهم آورد. یعنی مثلا نمی توان با یک الگوی نا متناسب غربی یا شرقی در اندیشه تحول در جامعه ایران بود. چرا که این الگو با ساختارهای شخصیتی آن جامعه هماهنگی نداشته و از سوی مردم پس زده می شود. به همین صورت نمی توان با حاکم کردن قرائتی خاص از یک مرام و مسلک ایدئولوژیک آن را مبنای تحول یک جامعه قرار داد. این وضعیت سبب می شود بخشی از عناصر هویتی یا تمامی آن دچار آسیب شود؛ و اگر جایگزین بهتری برای این وضعیت  پیشنهاد نشود، آن جامعه دچار بحران هویت می شود.؛ و به ناچار دنبال سنجه هایی خارج از خود می گردد، تا با آنها به تعریف و توصیف خود بپردازد، که عموما این سنجه ها را از وضعیت غالب بر جهان پیرامون خود پیدا می کند، که در زمانه ما فرهنگ و هویت مدرن است. اغلب به دلیل عدم تناسب این سنجه ها با عناصر فرهنگی و رسوخهای تاریخی، جامعه نا خود آگاه به هرزه گردی و از خود بیزاری بیشتر دچار می شود. اما در نقطه مقابل جامعه آگاه از وضعیت خود، با اعتماد به خویشتن و جهت گیری درست، به سمت تمدن سازی و آبادانی حرکت می کند. 


   یک جامعه برای پویایی نیازمند آرمانهایی است، که برای اکثریت جامعه خصوصا نخبگان و فرهیختگان آن جذاب و ارزشمند باشد، تا بتواند مشارکت عمومی را برانگیزد، و این مهم محقق نمی شود، مگر آن که این آرمانها بر اساس هویت آن جامعه شکل گرفته باشد.

    ایرانیان برای رسیدن به چنین آرمانهایی نخست باید در پی شناخت خود باشند. نه با این هدف که میراث ارزشمند تاریخی خود را چون یک شیء نفیس در ویترین افتخارات خود بگذارند، بلکه با این هدف که به شناخت درستی از خود برسند. شناخت دیگری که لازمه ترسیم چشم اندازی درست و آرمانهایی دست یافتنی است، شناخت درست از وضعیت کنونی جهان و امکاناتی است که در اختیار ما است، آنگاه مبتنی بر این آگاهیها باید چشم انداز جامعه مشخص شود، و سپس با مدیریتی درست حرکت به سمت این افق آغاز شود.

   حال که این موضوع روشن شد، در گام بعدی برای شناخت بیشتر از خودمان، به واکاوی عناصر اصلی هویت ایرانی خواهیم پرداخت.

عناصر هویت ایرانیان

   نظرات در خصوص عناصر تشکیل دهنده هویت ایرانیان متفاوت است، اما همه صاحب نظران بر حضور دو عنصر ایرانیّت و اسلام در  جمع این عناصر اعتقاد دارند؛ که در حقیقت سازنده سنت در هویت ایرانیان هستند. غالب اندیشمندان این حوزه مدرنیته را به عنوان عنصر جدید الورود به جمع عناصر هویتی ایرانیان می شناسند؛ ما نیز در این نوشتار  عناصر نام برده را به عنوان عناصر اصلی هویت اجتماعی ایرانیان در نظر گرفته و برای پرهیز از اطاله کلام از نقل نظرات خود داری می کنیم(سروش، صص105 تا 129؛ افروغ، صص38 و42؛ رجایی،صص55تا59؛مطهری،25؛ شایگان،صص162تا 169؛ قیصری،صص57 تا74).

رابطه عناصر هویت ایرانی

   پرسشی که در اینجا مطرح است، این است که نسبت، و رابطه عناصر هویت ساز ایرانیان باهم چگونه است؟ و کدام عنصر بر دیگری غلبه دارد؟ غالب اندیشمندان این حوزه نظیر آقایان: نصر، شایگان، افروغ، رجایی، مطهری، و نیز در نظرگاه سیاسی کنونی نظام جمهوری اسلامی، این تصور وجود دارد که بین ایرانی بودن و مسلمان بودن، خصوصا شیعه بودن هماهنگی و قرابت بسیاری وجود دارد. عناصر مشترکی در فرهنگ و فلسفه ایرانی و عقاید و جهان بینی اسلامی می توان شناخت که سبب شده، ایرانیان در پذیرش این دین جدید با کمترین مشکل مواجه شوند. از جمله این عناصر مشترک می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

1.      یکتا پرستی.

اندیشمندان بر این نظرند که آریایی ها هرگز مانند سایر اقوام جهان پرستش عناصر و عوامل متعدد در فرهنگشان نبوده، و برای معبودشان شکل و تعین مادی قائل نمی شدند.

2.      اعتقاد به نبرد بی پایان حق و باطل.

3.      تلفیق دین و سیاست، یا فرّ ایزدی شاه.

  برخی صاحب نظران حوزه تاریخ معتقدند دلیل گرایش ایرانیان به تشیع دنباله عنصر فرهنگی اخیر ایرانیان است؛ بدین معنا که ایرانیان معتقد بودند، سرپرست امور جامعه باید از جانب خدا تعیین شود. بر همین اساس پس از قبول اسلام این اعتقاد دیرین زمینه مناسبی در میان ایرانیان فراهم کرد که معتقد شوند، جانشین رسول خدا باید از جانب خدا انتخاب شود.

4.      فردیت عارفانه نه فردیت قبیله ای.

 دراین شکل از فردیت انسان در عین این که دارای هویت و شخصیت بالایی هست، این هویت و شخصیتش در مقابل خدا رنگ می بازد، و مضمحل می شود. این اعتقاد در ایران باستان و در اسلام به شکل مشابهی وجود دارد.

5.      منجی موعود

این موضوع ناظر به بحث مهدی موعود در اسلام و سوشیانت در آیین زرتشت است.

6.      حکومت الهی در زمین(افروغ، صص38و42؛ رجایی،صص65تا 68؛ شایگان،ص162)

   بخش سوم هویت ایرانیان که ما را با جهان مرتبط می کند، یعنی هویت مدرن بر خلاف عناصر پیشین که عناصر مشابه بسیاری دارند، و این تشابهات سبب می گردند، یکی دیگری را جذب کرده و از آن خود نماید. با گسست و شکافهایی مواجهیم که منابع سنت ایرانی ( دین و ایرانی بودن ) از پر کردن آن عاجزند. در این وضعیت صورتهای گوناگون جهش اجتماعی گاهی به سوی این عنصر و گاهی به سوی دیگری سبب می شود، این جوامع همواره در تلاطم باشند، و استخوان بندی با ثباتی پیدا نکنند. همین خصوصیت است که دشوارترین معضلات را برای جهان اسلام مستقل از هرگونه تعلق قومی و ملی در بر داشته است. با ورود عنصر مدرنیته به ساختار هویت ایرانیان، ایشان به لحاظ فرهنگی در وضعیت بازگشت ناپذیری نسبت به گذشته خود قرار گرفته اند. و متأسفانه مسیر جدید و درستی را نیز هنوز شناسایی نکرده اند. این همان چیزی است که در بیان برخی صاحب نظران به درست یا به غلط به دوران گذار شهرت یافته است.  در این شرایط ایرانی نه ایرانی است، نه فرنگی، نه مسلمان است و نه متجدد، و هیچ راهی هم برای پایان دادن به این تضادها نیافته است. لذا در برزخ شک و بلاتکلیفی و گیجی  قرار دارد( نه در غربت دلم شاد و نه روی در وطن دارم ). دکتر شایگان این وضعیت را این گونه بیان می داردند: « ایرانیان بین دیگر هرگز سنت و هنوز نه مدرنیته گیر کرده اند ». این در حالی است که به دلیل پیشینه تمدنی ایرانیان تمدن سازی و تبدیل شدن به یک قدرت جهانی برای ایرانیان تبدیل به یک آرمان شده است. این همان وضعیتی است که از آن تعبیر به بحران هویت شده است. مجموعه این عوامل در کنار نا توانی ایرانیان برای تبدیل شدن به یک قدرت جهانی سبب شده، ایشان نسبت به ساختارهای اصیل هویت و فرهنگ خود بی اعتماد شوند، و از سوی دیگر در پذیرش بی چون و چرای فرهنگ و هویت مدرن نیز دچار تردید شوند؛ این وضعیتی است که اصطلاحا از آن بنام بحران هویت یاد می شود.

   راه حلهای گوناگونی در این خصوص ارائه شده است. دکتر فرهنگ رجایی بر این نظر است که ایرانیان همانگونه که توانستند، در مواجه با فرهنگ اسلام فعال عمل نموده و از آن قرائتی ایرانی ارائه کنند، و در این مسیر تا آنجا پیش بروند که بزرگترین امپراطوری اسلامی در حقیقت الگویی از بزرگترین امپراطوری ایرانی یعنی ساسانیان شود، باید بتوانند قرائتی ایرانی از مدرنیته ارائه کنند( ص163).

   دکتر افروغ راه نجات از این ورطه را باز تعریف سنتها می دانند، به گونه ای که در عین پایبندی به اصول بر مبنایی درست به تعاریفی برسیم که بر اساس آنها بتوان در جامعه کنونی فعال و پویا حرکت کرد(ص117).

   دکتر شایگان معتقد است این دوگانگی بین عناصر هویتی باید با روشن بینی و بر کنار از کینه توزی پذیرفته شود، تا به وجود ما غنا بخشد، و قلمروهای شناخت ما را گسترش دهد، و طیف حساسیتهای ما را وسیع سازد. و در عین حال این حوزه ها به نقد سالم یکدیگر مبادرت ورزند، تا از این طریق زنگار از آینه شناخت بزدایند، و به تکمیل و تکامل یکدیگر بپردازند. ایشان معتقد است در ساحت فرهنگ هر یک از این عناصر باید در قلمرو خاص خود قرار گیرند، تا به ترکیب درستی از فضاهای نا همگون و ناگزیر برسیم؛ و از این طریق از شناخت یک دست دوری گزینیم، و از توهمات آرمانهای تحقق ناپذیر رهایی یابیم. ایشان آگاهی ناشی از این فضا را آگاهی دورگه می نامند، که در حقیقت آگاهی ناشی از مرزبندی بین فضاها و اندیشه های گوناگون در کنار یکدیگر است. ایشان این نوع آگاهی را زمینه ساز نو آوری و زایش می دانند(صص162تا169 و190 و191 ).

   برای این که به راه حل درستی دست یابیم باید نخست نگاهی داشته باشیم به وضعیت اجتماعی و هویتی جوامع مدرن و از این طریق بدانیم مسیری که آنها رفته اند، چه سرنوشتی برای ایشان به همراه داشته است. تا از این طریق بتوانیم به تحلیل درستتری از شرایط برسیم.