بررسی و شناخته مسائل فرهنگی جامعه امروز ایران (قسمت اول)

استاد : دکتر مومنی

محققین : مریم ارغیانی و اشرف حیدری نظام آبادی

سال تحصیلی : 1392-1391 

دانلود PDF

 

چکیده

 

فرهنگ مجموعه‌ای از پاسخ‌ها به نیازهای انسانی و اجتماعی است. نیازی که فرهنگ‌ها بدان پاسخ می‌دهند، نیاز به چیستی، چرایی و چگونه‌زیستن است. فرهنگ مجموعه‌ای از خصوصیات مادی و معنوی است که یک جامعه یا یک گروه اجتماعی را از دیگر جوامع و گروه‌ها متمایز می‌کند. بنابراین مقوله فرهنگ شیوه‌های زندگی، هم‌زیستی، نظامی‌های ارزشی، سنت‌ها و باورها را دربرمی‌گیرد.


موضوع فرهنگ در هزاره سوم به یکی از مهم‌ترین و حساس‌ترین چالش دولت‌ها تبدیل شده است. امروزه فرهنگ در تمامی بخش‌های زندگی بشری از قبیل رفاه، آموزش، بهداشت، درمان و ... تأثیرگذار بوده و تعامل بین فرهنگ و شبکه‌های ارتباط جهانی بر همگان آشکار است. فرهنگ‌ها هر چند که در تولید محصولات مادی و معنوی جامعه تأثیر پنهان و آشکار دارند، اما خود نیز نیازمند مدیریت،‌ سیاست، تغییر و دگرگونی برای بهبود مستمر هستند.

با توجه به اینکه جامعه ایران در حال حاضر همانند اکثر کشورهای دنیا با چالش‌های بزرگی در عرصه فرهنگی مواجه است، پژوهشکده تحقیقات استراتژیک با توجه به رسالت‌های فرهنگی خود تصمیم گرفت پژوهشنامه‌ای در ارتباط با مسائل فرهنگی ایران انتشار دهد. این پژوهشنامه به موضوعات اساسی و بنیادی در عرصه فرهنگ همچون نیازهای فرهنگی دانشجویان، تغییرات فرهنگی در جامعه ایران، هویت، منافع فردی و جمعی و ... می‌پردازد.

فهرست مقالات

پیشگفتار

هویت در ایران امروز/ دکتر محمدرضا تاجیک

نیازهای فرهنگی دانشجویان/ اصغر احمدی ـ سید علیرضا افشانی

مقایسه جایگاه رفاه در گفتمان‌ دولت سازندگی و اصلاحات/ روزبه کردونی

روند دولت-ملت‌سازی در جمهوری آذربایجان؛ هویت دولت در حال ملی‌شدن/

دکتر افشین زرگر

منافع فردی و منافع جمعی؛ نگرشی نظری و کاربستی/ علی‌اصغر صباغ‌پور

تغییرات فرهنگی در ایران؛ گونه‌شناسی جوانان ایرانی بر اساس روابط دختر و پسر/ وحید قاسمی و محمود کتابی

 

هویت چیست؟

   از جمع بندی نظرات در تعریف هویت می توان این گونه استفاده کرد که: هویت مجموعه عوامل بنیادین فرهنگی است، که در کنار هم سبب می گردند، یک جامعه از جوامع دیگر باز شناخته شود،. و  اجزاء متفرق آن جامعه را چون یک پیکر واحد به سوی اهداف جمعی حرکت می دهد.

   هویت یک جامعه ترکیبی نسبی، پیچیده، و بعضا دارای عناصر متناقض است، که علاوه بر اهمیت عناصر فرهنگی تشکیل دهنده آن نسبت این عناصر باهم نیز از اهمیت برخوردار است.

گذری تاریخی ـ تحلیلی بر وضعیت هویت ایرانیان با توجه به شرایط جهانی

   در گذشته وضعیت جوامع به گونه ای بوده که تنها قومیت و فرهنگ ناشی از آن مبنای هویتی جوامع را تشکیل می داد. و ادیان هم غالبا ادیان قومی بوده اند. بنابراین تنها عنصر هویت ساز در جوامع باستانی قومیت بود. بر همین مبنا ایرانی و انیرانی، یونانی و بربر، عرب و عجم، و... در تاریخ تمدن بشر شکل گرفته است، که ناظر به تعاریف درون و برون نهادی جوامع از خود و دیگران است.

   ظهور ادیان فرا قومی نظیر مسیحیت و اسلام، که ملاکهای جدید هویتی را فراتر از روابط قومی و قبیله ای مطرح می کردند، و گسترش این ادیان دربین اقوام و ملل گوناگون سبب شد، در هویت جوامع عناصر جدید و سرشار از غنای الهی و انسانی وارد شود. البته روشن است که هر ملتی در پذیرش این ادیان جهان شمول عناصر قومی خود را دخیل کرده است. بنابراین اسلام ایرانی با اسلام ترکی، سوری، هندی، عربی تفاوت دارد، که این خود بحث جداگانه ای را می طلبد؛ اما به هر حال این ادیان توانستند، ملاکهای جدیدی را فراتر از ملاکهای قومی وارد عناصر هویت ساز جوامع بشری کنند.

در ایران این دو عنصر ( قومیت یا ملیت و اسلام ) به دلیل قرابتهایی که با یکدیگر داشتند – که به بحث آن در جای دیگری خواهیم پرداخت – توانستند به صورت مسالمت آمیزی در کنار هم هویت ایرانیان را شکل دهند. این همزیستی سالیان دراز به طول انجامید، تا این که حادثه ای خواب غفلت جهان اسلام و حادثه مشابهی خواب غفلت ایرانیان را پاره کرد. اینان دانستند که در گوشه دیگری از جهان وضعیتی در حال شکل گیری است، که می تواند ماهیت جوامع اسلامی را به صورت جدی به چالش بکشد. حادثه نخست، فتح مصر به دست سپاه ناپلئون در سال 1789 میلادی بود. شکستهای سنگین ایران از دولت روسیه در جریان جنگهای دوران حکومت فتحعلی شاه قاجار نبز اولین زنگ بیدار باش برای ایرانیان می باشد. ظاهرا این شکستها بیشترین پیام بیدار باش را برای ولیعهد ایران عباس میرزا به همراه داشته است. دوره نخست این جنگها از سال 1804تا 1814 میلادی به طول انحامید، که با قرارداد خفت بار گلستان به پایان رسید؛ و دور دوم جنگها از 1826 تا 1828 ادامه یافت، که با قراد داد، ننگین ترکمان چای خاتمه یافت. عباس میرزا می نویسد: روسها با هر شکستی که به من وارد می سازند، ندانسته درسی به من می دهند، که از فرا گرفتن آن درسها، نفع بیشتری عایدم شد.

   در جای دیگر خطاب به افسر فرانسویی که به قصد تعلیم سپاه ایران به کشور آمده بود می گوید:

         بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم؟ آیا مانند تزار روسیه که تاج و تخت خود را ترک گفته به تماشای شهرهای شما آمده، من باید ترک ایران و این دم و دستگاه را بگویم؟ یا به دامان عاقلی متوسل شده، آنچه در خور فهم شاهزاده ای است، از او بیاموزم؟ ( فرهنگ رجایی مشکله هویت ایرانیان امروز، صص192تا194 برای اطلاع بیشتر به: نصر،جوان مسلمان و دنیای متجدد، صص174 تا 192؛ مراجعه کنید).

          این هشدارها در حالی رخ می دهد که روند مدرنیزاسیون در غرب به بیانی از قرن شانزدهم شروع شده بود.از این زمان به بعد حرکتهایی در جهان اسلام و ایران برای آشنایی بیشتر و جدی تر با آنچه که در غرب در جریان بود شروع شد. و رفته رفته جهان اسلام که دیگر درون زایی خود را از دست داده بود و از سوی دیگر در مقابل غرب کاملا مرعوب و تحقیر شده بود، سعی کرد از زبان فرنگ رفته های خود بیان جدید زیستن را بیاموزد. هر چند که هم زبانی چندانی بین این دو گفتمان وجود نداشت؛ ولی از آنجا که گفتمان قدیم در مقابل گفتمان غربی تحقیر شده، و خلع سلاح گشته بود؛ گفتمان دیگری برای طنین انداز شدن در فضای جوامع اسلامی و ایران وجود نداشت. لذا رفته رفته گفتمان مدرن غالب شد، و حرکت به سمت تشکیل جوامع مدرن آغاز گردید. در ایران این روند از زمان قاجار آغاز شد، و با انقلاب مشروطه به نقطه مطلوبی رسید؛ و با تشکیل دولت ـ ملت پهلوی بر پایه عنصر محرک ناسیونالیسم شکل عملیاتی به خود گرفت. این حکومت بر عنصر ملیت هویت ایرانیان تأکید وافری کرد؛ و به نفع عناصر هویتی « ملیت و مدرنیته » بر علیه عنصر دیگر هویتی ایرانیان یعنی « دین » موضع گیری نمود. بسیاری از صاحب نظران این اشتباه استراتژیک حکومت پهلوی را از عوامل اصلی سقوط آن می دانند. داریوش آشوری می گوید:

*کوششهایی که پیشروان روشنفکری درایران می کنند تا هویت ملی را بر اساس فرهنگ ملی درمتن تاریخ جهانی تعریف کنند، در پی این هدف بود که مردم ایران به وضع خود همچون یک ملت در متن تاریخ جهانی آگاهی یابند. همین بینش است که سر انجام در دوران رضا شاه پایه ایدئولوژیک قدرت دولت می شود؛ و بازوهای اداری و سیاسی و نظامی و فرهنگی و اقتصادی آن پدید می آید، که جهت کارکرد آن، تبدیل قوم های ساکن سرزمین ایران به ملت واحد مدرن است با هویت ایرانی.

ناسیونالیسم مدرن ایرانی ... اوج تکیه خود را بر تاریخ پیش از اسلام می گذارد، ...در قرن نوزدهم به کوشش باستان شناسان [ این هویت از حالت اساطیری و تاریخی در آمد و شکل واقعی به خود گرفت و از قدرت و قوت بیشتری برخوردار شد ]. ...

خصوصا که در هنگام تشکیل دولت ـ ملت مقتدر ایرانی شاهد ظهور یک ناسیونال سوسیالیسم آریایی( آلمان نازی ) در اروپا هستیم که در تغذیه اندیشه هویت بخشی آریایی به ملت ایران تأثیر به سزایی داشت. ...

در کل این مدل از دولت و جامعه سیاسی ـ چه در قالب دموکراسی چه دیکتاتوری ـ در غیاب جامعه مدنی همساز با خود، به پدید آمدن وضعی می انجامد که در آن دولت ـ ملت در مقام سرپرست جامعه مدنی عقب مانده، می خواهد با اهرم قدرت سیاسی، بسیج سرمایه ها و نیروها، جامعه را باصطلاح از حالت عقب ماندگی به در آورد. این سرپرستی در بسیاری از این گونه تجربه ها به علت ناتوانی دستگاه دولت که از جنس همان جامعه است، یا ناتوانی جامعه در پاسخ گویی به انگیزش های دولت، نا کام مانده است. در ایران نیز این سرپرستی و پیشگامی دولتی به دلایل گوناگون نتوانسته از بازمانده امپراتوری ایران یک دولت ـ ملت مدرن بسازد. ...

شکست رویای رضا شاهی ـ محمد رضا شاهی، در جهت قالبگیری دوباره ایران به شکل یک شاهنشاهی مدرن که هم تکیه بر فر دیرینه شاهنشاهی داشته باشد، و هم بر ماشین دولت مدرن، از جمله به این دلیل بود، که آنان با تکیه بر رابطه شاه ـ رعیت یعنی استبداد سنتی آسیایی، می خواستند باوارد کردن تکنولوژی و نهادهای اجتماعی و اقتصادی و اداری مدرن ایران را نوسازی کنند. پروژه محمد رضا شاهی به ویژه از این جهت شکست خورد که می خواست با پیوند زدن استبداد آسیایی به درآمد نفت ( نه قدرت تولیدی واقعی اقتصادی) یک جامعه مدرن  ... به وجود آورد. چنین خیالی می خواست عناصر متضادی را با هم ترکیب کند که ترکیب ناشدنی بودند.

از ضروریات دولت ـ ملت مدرن، کارکرد هماهنگ دولت و جامعه، وجود رابطه اندام وار میان آن دو و احساس تعلق دو سویه است.... .اما این رابطه هرگز نتوانست در ایران ما شکل بگیرد. ... دیگر از لوازم آن، احساس تعلق به ملت است. اما در جامعه های سنتی تعلق قبیله ای و قومی، بر احساس تعلق به ملت پیشی دارد و دوران گذار از نخستین به دومی چه بسا با بحران ها و خونریزی ها و جنگهای دراز همراه است( آشوری، ما و مدرنیت، ص187 تا191؛ رجایی، مشکله هویت ایرانیان، ص69 ).

    به هر تقدیر عنصر سوم و غیر متجانس مدرنیته در شاکله هویتی مردم ایران بلکه تمامی کشورهای اسلامی وارد شد. گفتمان مدرنیته سالهای طولانی گفتمان غالب جهان بود و غربیان با آرمان توسعه و پیشرفت برای خود و تمامی جهان، برای بسط این گفتمان کوششهای خستگی ناپذیری انجام دادند؛ و شعار یک تمدن و یک فرهنگ را در سراسر جهان طنین انداز کردند. اما رفته رفته این نگرش عوارض فردی و جمعی خود را در سراسر جهان و خصوصا درکشورهای غربی نشان داد. و این عوارض آن قدر مشهود بود که از چشمهای تیز بین اندیشمندان مخفی نماند. لذا آزادی خواهان شرقی و اندیشمندان غربی، مدرنیته و بنیانهای آن را به صورت عملی و نظری به باد انتقاد گرفتند. بعد نظری آن از فیلسوف بزرگ آلمانی ویلهلم فردریش نیچه آغاز شد، که او را به عنوان پدر پست مدرنیسم می شناسند. و بعد عملی آن هم در کشورهای تحت استعمار غرب یکی پس از دیگری آغاز گردید. این جریان را دو رخداد تأسف بار یعنی جنگهای جهانی اول و دوم که به مرگ میلیونها انسان و خرابی و ویرانی های بسیار منجر شد، تکمیل کرد. و سبب شد که غرب هم دیگر قاطعیت قبلی خود را در بسط اندیشه های مدرن از دست بدهد؛ و این زمان مصادف شد با ظهور نوع جدیدی از مدرنیته که به پست مدرنیته مشهور است. در این گفتمان جدید همه فرهنگها از ارزش مساوی برخوردارند و باید در کنار یکدیگر و با مرزهای مشخص به حیات مسالمت آمیز بپردازند. آنچه که بین این فرهنگهای بعضا متضاد جریان دارد، جریان آرام گفتگو است، و از منازعه های خونبار گذشته در این نظم جدید نباید خبری باشد. در جریان آرام گفتگو بین فرهنگهای گوناگون آن فرهنگی که به نظر غالب افراد جامعه مقبول افتد، بر سایر فرهنگها غلبه می یابد. به قول آقای رجایی: «ما در عصر یک تمدن و چند فرهنگ زندگی می کنیم». منظور از یک تمدن همان تمدن مدرن است، که در بستر آن امکان زیست مسالمت آمیز فرهنگهای گوناگون فراهم می شود. این وضعیت جدید به قول آقای شایگان در جعبه پاندورا را گشود، وتمامی آگاهیهای تاریخی از عصر پارینه سنگی تا دستاوردهای عصر اطلاعات را مقابل دیدگان جهانیان گذاشت، و دیگ هفت جوش و درهمی را فراهم کرد، که پرداختن به وضعیت آن از حوصله این مختصر خارج است.

    این وضعیت به اندیشه های گوناگون و هویتهای خفته امکان حیات و طرح دوباره داد، لذا در این فضای گفتمانی شاهد ظهور جدی جریانهای هویت خواه از گوشه و کنار جهان هستیم؛ که از آن جمله انقلاب ایران است که با تغییر دولت ـ ملت به اصطلاح مدرن پهلوی، و استقرار نظام جمهوری اسلامی در صدد احیای هویت دینی ایرانیان بر آمده است. و در این مسیر به طور چشمگیری علیه سایر عناصر هویتی موضع گرفته است.