موضوع: روابط بین فرهنگ ها (قسمت سوم)

تهیه کننده: فرزانه امیری

دانلود PDF


پنجمین مشخصه ی فرهنگ: 

5-فرهنگ یک پارچه است 

فرهنگ به عنوان یک کل یکپارچهعمل می کند – فرهنگ نیز مانند ارتباط نظام مند است یعنی به عنوان یک کل وابسته و منظم عمل می کند همان طورکه حال گفت((اگرنقطه ای از فرهنگ را دست بزنید هر چیز دیگر تحت تاثیر قرار می گیرد)).

ارزش ها روی خانواده،اخلاقکار،پیگردهای معنوی ومشابه اینها اثر می گذارند.جنش حقوقی مدنی درایلات متحده نمونه ی پیچیده ای ازپیوستگی عناصرفرهنگی است.این جنش تغییراتی رادر الگوهای مسکن،فرصت های شغلی،سیستم های قانونی وحتی ارتباط ایجاد کرد بنابراین این جنبه از فرهنگ ،رفتارها، ارزشها،و نگرشهای آمریکایی را تغییر داده است.


ششمین مشخصه فرهنگ:

6-فرهنگ قوم پرست است

سامئرکه بطور کلی مشهور است به معرفی لغات جدیددر تحقیقات فرهنگی،قوم پرستی را بدین صورت تعریف کرده است((اسم تکنیکی برای نظریه ای از پدیده ها که درآن گروه خود فرد،مرکز همه چیز است وهمه افراد دیگر دررابطه با آن سنجیده وبرآورد می گردد)).عموماً انسان شناسان معتقدند که قوم پرستی در هر فرهنگی یافت می شود.واین گرایش هر فرد برای مشاهده ی چیزها ازنقطه نظرفرهنگ خاص خودش خیلی طبیعی است.وقوم پرستی اغلب یک منبع هویت فرهنگی وشخصی است.کسینگ تاثیر قوم پرستی را بر روی فرهنگ چنین توصیف کرد((تقریباًفرهنگ قومی مردم دربرگیرنده ی اسطورهایاصلی است که به وخود اولویت می دهند ومهر تائید ماوراء الطبیعی را به رسوم خاص خود می زنند)).

زمانی که قوم پرستی شرایط منفی به خود بگیرد ویرانگرمی باشد این احساس که ما درست می گوییم ودیگراناشتباه می کنند در هر جنبه از وجود فرهنگ نفوذ می کند . دامنه مثای ها از نمونه های ناچیز ((گوشواره را باید به گوش زدند نه به دماغ))گرفته تا نمونه های عمده(( نیازمندیم برای دفاع از خود در برابرتعصبات مذهبی استحکامات خود را بنا کنیم))تغییر می   کند.قوم پرستی می تواند با روشهای ماهرانه ترنیز باعث جدا شدن هم فرهنگ ها ازفرهنگ غا لب یا جدایی یک گروه از گروه دیگر گردد.به عنوان مثال همیشه می بینیم که کارمندان از کارگران مجزا می شوند،آمریکایی های آفریقایی جدا از سفید پوستان زندگی می کنند.

قوم پرستی همیشه آگاهانه نیست قوم پرستی نیز مثل خود فرهنگ معمولاً درسطح ناآگاهانه آموخته می شود به طور مثال مدارسی که دروس تاریخ،جغرافیا،ادبیات وحکومت آمریکایی راتدریس میکنند نیز بدون اینکه متوجه باشند در حال تدریس قوم پرستی هستند.وقتی فقط دست آوردهای مردان سفید پوست را مورد مطالعه قرار می دهیم در سکوت قوم پرستی را می آموزیم.دانش آموزانی که در معرض تشخیص هویت محدود قرار می گیرند این اعتقاد را گشترش می دهند که آمریکا مرکز جهان است و یاد می گیرند با توجه به استانداردهای آمریکایی راجع به دنیا قضاوت کنند.در موردسایرفرهنگ هااین مسئله نیز صادق است.وقتی در ایران بچه ها درباره ی حکمت خدا مطالبی می آموزندیاد می گیرند که درباره ی تمام حقایق مذهبی با استاندارد منحصر به فرد قضاوت کنند.

 هفتمین مشخصه ی فرهنگ:

7-فرهنگ انطباقی است

از بحث راجع به تغییر فرهنگ ها برمیآید که فرهنگ ها انطباقی هستند.تاریخ پر ازمثال هایی است درباره ی اینکه چگونه فرهنگ ها به خاطر قوانین،تغییرات ارزش ها،بلایای طبیعی جنگ ها وسایر مصیبت هاتغییر کرده است.تغییر نقش های جنسیتی زن ومردآمریکا یکی ازاین موارد است در بیشتر تاریخچه این کشور از زنان انتظار می رفته که درخانه بمانند وبچه ها را بزرگ کنندوقتی زنان شروع به کار می کردند عموماً یا منشی می شدند یا پرستار ویا معلم .به هر حال جبرهای موجود در فرهنگ بعلاوه ملاحظات اقتصادی بطور فراینده ای نقش زنان رادراین کشور تغییرداد. زنان وهم مردان تطابق عمده ای در برابر این تغییر ازخودشان تاریخ زندگی هر فرد قبل از هر چیز تطبیقی با الگوها واستانداردهایی که بطور سنتی در جامعه اش به ارث رسیده اند.رسومی که در درون آنه متولد شده است از بدو تولد تجربه ورفتار وی را شکل می دهند،از زمانی که بتواند حرف بزند مخلوق کوچک فرهنگ خود است و اززمانی که بزرگ می شود ومی توانددر فعالیت های فرهنگی شرکت کند،فعالیت ها وباورهای فرهنگ فعالیت ها وباورهای وی می گردند.هرکودکی که درگروه او متولد می شود همه فعالیت ها و باورها را با وی سهیم می گردد.وکودکی که در نقطه ای مقابل این نقطه از کره ی زمین متولد شود هرگز نمی تواند به یک هزارم آن دست یابد.

ارتباط بین فرهنگی:

 ارتباط بین فرهنگی در کلی ترین مفهومش زمانی رخ می دهد که عضوی از یک فرهنگ پیامی را برای دریافت توسط عضوی از فرهنگ دیگر ایجاد می نماید.بطور دقیق ارتباط بین فرهنگی،ارتباط بین آن دسته از مردم است که ادراک فرهنگی و سیستم های نمادینشان به اندازه ی کافی مجزا هستنند تا رویداد ارتباطی راتغییر دهند.زمانی که به ارتباط بین مردم بافرهنگ های مختلف اشاره می شود ارتباط بین فرهنگی مکرراً به کارمی رود.وچون بر مقایسه ی بین فرهنگ ها دلالت دارد آن راخیلی محدود کننده می یابیم.

شکل های ارتباط بین فرهنگی.1-ارتباط بین نژادی 2- ارتباط بین قومی 3- ارتباط درون فرهنگی . ارتباط بین نژادی زمانی رخ می دهد که منبع ودریافت کننده از نژادهای متفاوتی هستند به تبادل پیام بپردازنداکنون محققین کلمه نژاد را به جای اینکه به ویژگیهای فرهنگی نسبت دهند به خصوصیات فیزیکی نسبت می دهند مباحثی نیز برای تائید ای نظریه وجود دارند که چون ویژگیهای فیزیکی در حال ترکیب شدن هستند .نژاد به اندازه ی کافی مجزا کننده نیست تا متضمن مقوله های مجزا باشد. ولی تفاوت های فیزیکی مکرر ارتباط را تحت تاثیر قرار می دهد.

 ارتباط بین قومی: 

 معمولاًگروهای قومی،جوامع خود رادر یک کشور یا فرهنگ شکل می دهند این گروه ها دارای منشاءو میراث مشترکی هستند.که برای تحت تاثیرقرار دادن اسامی خانوادگی،زبان، مذهب،ارزشها ومشابه اینها مناسب می باشند.افراد مهاجری که از یک قوم به کشوروفرهنگ غالب مهاجرت کرده اند فرهنگ قومی آنهااز طریق بین نسلی انتقال می یابد این انتقال اعضای این گروه ها وسایر گروه های قومی را قادر می سازد تامادامی که در فرهنگ غالب زندگی می کنند تاحدی هویت خود را حفظ کنند.

 ارتباط درون فرهنگی:

 برای سالین دراز ادبیات علمی – اجتماعی کلمه ی خرده فرهنگ را به کارمی برده تا به افراد و گروههایی اشاره کند که با وجود زندگی دریک فرهنگ غالب،در فرهنگ دیگری نیز عضویت داشته اند.در سالهای اخیر واژه ی دیگری جایگزین این کلمه کشته وخود مفهوم نیز از نوسازماندهی شده است .وقتی به مقوله ی کلی ارتباط درون فرهنگی اشاره شود از واژه هم فرهنگ استفاده می شود چرا که پیشوند ((خرده))دلالت دارد براینکه اعضای گروه غیر غالب ناقص وناکافی هستند.خرده همچنین مفاهیم ضمن چون((بهتروبدتر،فرادست،فرودست)) را در بردارد. بنابراین تغییر واژه خرده فرهنگ به هم فرهنگ ،کاملاً عقلانی است.پس وقتی درباره ی گروهها یا جوامع اجتماعی حرف می زنیم که مشخصه ها ،ادراکات ، ارزش ها ، باورها وشیوه های ارتباطی را به کار می برند ، که به اندازه ی کافی متفاوت هستند تا آنها رااز سایر گروه ها،جوامع وفرهنگ غالب تمیز دهند،از کلمه هم فرهنگ استفاده می کنیم .

چرا این فرهنگ ها دارای الگوی متفاوتی ارتباطی هستند؟دو تا از ضروری ترین مشخصه های فرهنگ را می توان درمورد هم فرهنگ ها هم بکاربرد

1- فرایندی است که فرهنگ بواسطه ی آن چیزی را که فرد تجربه می کند ،دیکته مینماید مثلاً آمریکایی- مکزیکی بودن- آمریکایی-آفریقایی یا زن بودن فرد را در معرض مجموعه ی خاصی از پیامها قرار می دهد که کمک می کن تعیین کنیم چگونه وی بعضی از جنبه های دنیای خارج را ادراک می کند و دقیقاً به میزان قابل توجه ای چگونه بواسطه ی آن ادراکات ارتباط برقرار می نماید.این پیوند جویی های هم فرهنگ همانطور وود اشاره کرد می تواند برمبنای نژاد پیشه قومی ،جنسیت،ارجحیت جنسی سن وغیره باشد.به عنوان مثال اسمیت با اشاره به هم فرهنگ های آمریکایی- آفریقایی می گوید:آمریکایی های سیاه زبان خاص وسایر مشخصه های رفتاری را تکامل داده اند کهظهور یک هم فرهنگ را تشکیل می دهد.

مشخصه ی دومی که باعث می شود هم فرهنگ ها الگوی ارتباطی متفاوتی داشته باشند فرایندی است که بواسطه ی آن فرهنگ از طریق نا قلان بی شماری (چون رسانه ها، کلیساها ،مدارس ووالدین)این تجارب را منتقل می کند ودر نتیجه هر مجموعه ی جدیدی از اعضا – چه بچه باشد چه بزرگسال- آنها را می آموزد.

اگرهمانطورکه بیت گفته فرهنگ (مجموعه ی نسبتاً سازمان یافته ای ازباورها وانتظارات دراین باره باشدکه مردم چگونه بایدحرف بزنند،فکربکنند ،وزندگیهایشان را سازمان دهند) می توانیم بفهمیم چگونه زنان ومردان در دو فرهنگ ارتباطی مجزا رشد می کند .گرچه در نگاه اول ممکن است به نظر برسد آنها دارای تجارب ومحیط های مشترکی چون سیستمهای قضایی ،مسکن، مدارس،کلیسا ورسانه ها هستندولی پیام هایی که آنها از این موسسات دریافت می کنند اغلب کاملاً متفاوت می باشد.به آنچه بواسطه ی پیا مهای زیر به زنان در ایلات متحده (آموزش) داده می شود توجه کنید.

معمولاً وقتی یک زن ازدواج می کند اسم فامیل خود را رها می کند،از دختران انتظار می رود کارهای خانگی را انجام دهند وپسران کارهای بیرون از خانه را،بازی دختران آرام و محدود کننده است،پسران در بازی هایی شرکت می کنند که در طی آن،فعال، پرخاشگر، جنگجو و رقیب باشد به پیامهایی که در انتخاب اسباب بازی نهفته است فکر کنید.عروسک برای دختران،ماشین وتفنگ برای پسران و...این پیامها و هزاران پیام دیگردو گروه از مردم را نشان می دهند که بطورمتفاوت فرد را درک می کند،دنیا را بطور متفاوت می بینند، عملکردشان متفوت است،بطور متفاوت با مردم ارتباط برقرار می کنند وخیلی برداشتهای دیگر اما آنچه که نیاز است بخاطر سپرده شود این اندیشه است که تجارب منحصر به فرد حالت های منحصر به فرد رفتاری را ایجاد می کند که ارتباط را تحت تاثیر قرارمی دهد.

بالاخره گرچه در مورد ارتباط درون فرهنگی ،قومی و نژادی بحث شده ولی معتقیم همه ی آنها دارای عناصر وفرایندهای یکسانی هستند یعنی ،پیوستگی وهمیشگی خا ،ادراکات مشترک ،ارزشها وهنجارهای قابل مقایسه کدهای کلامی وغیر کلامی متمایز را ایجاد می کند بنابراین به نظر می رسد که عبارت ارتباط بین فرهنگی برای اشاره به فرایند کنش متقابل مناسب باشد.

 

 

سوالات :

1- ارتباط راتعریف کنید .

2- تعریف فرهنگ رااز نظر متیو آرنولد بنویسید.

3- سه نوع توسعه بین المللی که تماس بین فرهنگها رابدیهی کرده نام برده ویک مورد رابه دلخواه توضیح دهید.

4- نکات محلی (بومی) مربوط به تماس رابنویسید.

5- درمورد اینکه ارتباط عمدی است یاغیرعمدی 2 مکتب وجود یکی از مکاتب رابه دلخواه شرح دهید.

6- فولر نویسنده انگلیسی معتقد است به دودلیل مهم فرهنگ چیزهارا آسان می کند .آن دودلیل رابطور مختصر بنویسید.

7- مشخصه های فرهنگ را نام برده  یک مورد راتوضیح دهید.

8- ارتباط فرهنگی راتعریف کرده واشکال آن رانام ببرید.

9- دومورد از ضروری ترین مشخصه های فرهنگ رادرمورد هم فرهنگها نام برده وبرای هرکدام یک مثال ذکرکنید.