نظریه های مربوط به دولت و حکومت

سما حمزه لوی

 

 مفهوم و ماهیت دولت (State)به عنوان متعالی ترین وتکامل یافته ترین نهاد سیاسی در جامعه ی بشری از ابعاد مختلف تاریخی، فلسفی، جامعه شناختی، سیاسی و حقوقی مورد بررسی و مطالعه واقع شده است. دسته قابل توجهی از تئوریهای مربوط به دولت ناظر به چگونگی پیدایش دولت یا نظریه های مربوط به خاستگاه دولت است. این دیدگاهها از قضا در عین تاریخی بودن جوهری اخلاقی نیز دارند، زیرا عامل زور یا جبر، رضایت یا پذیرش، اطاعت یا تسلیم و مانند آن را مورد ملاحظه قرار می دهند.دولت در بستر تاریخ پرفراز و نشیب بشری مراحل گوناگونی را تجربه و پشت سر گذاشته است. دولت به مفهومی که امروزه به اذهان متبادر می شود مولود تکامل جامعه انسانی است. اجتماع بشری به حکم طبیعت یا ضرورت، امری است اجتناب ناپذیر. به تعبیر ارسطو انسان طبیعتاً حیوانی اجتماعیست.

هگل فیلسوف برجسته آلمانی از دولت و جامعه مدنی به عنوان مظهر و نقطه ی عطف این تکامل تمجید می نماید. شناخت دولت نه تنها از لحاظ مفهومی و معرفتی پیچیده است بلکه از لحاظ واقعی هم بازندگی تمام شهروندان در دوران جدید پیوند و قرابت دارد. زندگی بدون دولت در جهان معاصر تقریباً غیرقابل تصور و بارو است. کاوشی در نظریات و تئوریهای مربوط به دولت پیچیدگی های شناخت ماهیت و غایت و عملکرد دولت را آشکار می سازد. صورت بندی و طبقه بندی نگرشها درباره دولت، ابعاد سهل و ممتنع این نهاد کهن و مهم جامعه بشری را تا حدودی آشکار می سازد.

درآمدی بر نظریه های دولت

نظریه های مربوط به خاستگاه دولت

در قدیمی ترین متون تاریخی درباره ی دولت آموزه های گوناگون پیرامون ماهیت دولت و چگونگی پیدایش آن رخ می نماید. تبارشناسی این نظریات در متون کلاسیک مغرب زمین (بویژه یونان باستان) و منابع و متون کلاسیک اسلامی و ایرانی از زوایای گوناگون قابل مطالعه وتفسیراست.

نظریه الهی که احتمالاً قدیمی ترین آموزه درباره چگونگی پیدایش دولت در جامعه بشری است و ریشه در ادیان توحیدی و ابراهیمی نیز دارد، منشأ پیدایش دولت را به خداوند نسبت می دهد. این نظریه به خود در طول تاریخ اعم از تاریخ مشرق زمین یا مغرب زمین با تفاسیر گوناگون مواجه بوده است. نظریه طبیعی ارسطو که در میان حکما و فلاسفه اسلامی که به ارسطو لقب معلم اول داده اند نیز تأثیر ژرفی درتاریخ تکامل اندیشه های سیاسی و اجتماعی بشر برجای نهاده است.

نظریه دولت مشروطه

نظریه دولت مشروطه با حقوق طبیعی با حقوق رم و آموزه های مسیحی در اروپا پیوندی تاریخی دارد. جوهر این نظریه و اندیشه «رضایت» است. اندیشه ی رضایت به تعبیر سیمونس آن است که «هیچکس مجبور نباشد از قدرت سیاسی حمایت یا اطاعت کند مگر آنکه شخصاً به آمریت آن رضایت داده باشد»همانگونه که قبلاً اشاره شد این نظریه بدلیل تلاش برای مشروع و مقبول نمودن قدرت سیاسی با آموزه های اخلاقی ارتباط نزدیکتری حداقل از لحاظ نظری دارد. تکامل این نظریه خصوصاً با تفسیر لاک به گسترش حکومتهای دموکراتیک و پارلمانی در دو قرن گذشته و توسعه آن منجر شد.

نظریه دولت اخلاقی

مهمترین نماینده و پرچمدار اخلاقی دولت، هگل (1831-1770) بود. این دیدگاه که در جریان فلسفه ایده آلیستی آلمان پس از انقلاب فرانسه به وجود آمد بر تحولات فکری و سیاسی اروپا تأثیر وافر برجای نهاد. هگل به انقلاب فرانسه دلبستگی داشت اما نتایج نامطلوب انقلاب در کوتاه مدت باعث سرخوردگی او و عده ای از متفکران دیگر شد. یکی از مسائل مهم و مربوط به حوزه ی سیاست در اندیشه ی هگل حل تعارض میان آزادی فرد و قدرت دولت بود. هگل جهت تشریح دیدگاه خود درباره ی دولت از چارچوب متافیزیکی و فلسفی نسبتاً پیچیده ای که با مقوله روح در دستگاه فلسفی وی مرتبط است بهره جسته است. بر همین اساس نظریه دولت اخلاقی هگل را می باید در ساختار دیدگاه متافیزیکی او شناسایی کرد. هگل جامعه مدنی و دولت را مظهر تکامل جامعه ی بشری می دانست و دولت ملی را مظهر تجلی روح ملی می شمرد. در نظریات هگل، دولت مظهر بروز ویژگیهای اخلاقی، روحی و تمدن یک ملت است.

همانگونه که گفته شد در فلسفه هگل انسان و دولت و تکامل تاریخ به نحو جداناپذیری با جهان بینی متافیزیکی او پیوند خورده است. دولت در اندیشه هگل امکان رشد خودآگاهی انسانها را در مباحث عینی کلی تری فراهم می سازد.

دولت طبقاتی

مارکس و مارکسیستها عمدتاً کوشیدند با نقد نظام سرمایه داری و بهره گیری از نظریه ماتریالیسم تاریخی و جدال طبقاتی به تبیین نظام کمونیستی به عنوان غایت تاریخ و مبارزه ی طبقاتی جهت نیل به آن بپردازد. مارکس و پیروانش دولت را ابزار تداوم سلطه طبقات استثمار کننده (اقلیت) از استثمار شوندگان (اکثریت) می دانستند. بنابراین در فلسفه مارکسیسم دولت پدیده ای عامل و فراگیر اما موقت انگاشته می شود که درنهایت از جامعه ی بشری حذف خواهد شد.

دولت کثرت گرا

کثرت گرائی (Pluralism) در حوزه فلسفه، اخلاق و سیاست با برداشتهای گوناگون روبرو است. کثرت گرائی فلسفی درواقع پذیرش نظریه های مختلف شناخت در حوزه معرفت و ادراک جهان است. کثرت گرائی اخلاقی با کثرت گرائی فلسفی بسیار نزدیک است. کثرت گرائی اخلاقی متضمن به رسمیت شناختن اهداف و غایات اخلاقی گوناگون افراد و گروهها است. در ساحت عمل این دیدگاه با به رسمیت شناختن رسوم اجتماعی در درون اقوام مختلف، پیوند و قرابت دارد.

کثرت گرائی سیاسی نیز در عین برخی اشتراکات با کثرت گرائی فلسفی و اخلاقی دارای وجوه تمایزی است. مدافعان دولت کثرت گرا، دارای نگرشی انتقادی نسبت به نظریات سنتی حاکمیت و دولت هستند. کثرت گرایان، وفاداری افراد به گروههای مختلف اجتماعی و صنفی مانند اتحادیه ها، انجمن ها و گروههای مذهبی را در مرحله نخست اهمیت قرار می دهند و منکر ضرورت نظام سیاسی و حقوقی یکدست هستند و حتی عدم وابستگی و تقید را گاه مطلوب می دانند.