موضوع تحقیق: فرایند تصمیم گیری مراکز فرهنگی در ایران معاصر

نام درس: دولت و فرهنگ

رشته تحصیلی: مدیریت امور فرهنگی

نام استاد : استاد مومنی

نام محققان :

معصومه نورمحمدی

پیمانه طهرانی جاوید

معصومه ئیل درم

 

     بسم الله الرحمن الرحیم

فرآیندهای تصمیم گیری در مراکز فرهنگی در ایران معاصر

 

          یکی از اساسی ترین فعالیتها در سازمانها گرفتن تصمیمات می باشد. که این تصمیمات ممکن است جهت راهبردی سازمان و یا صرفاً با فعالیتهای روزانه کارکنان سرو کار داشته باشد این تصمیمات ممکن است بعد از ماهها جمع آوری اطلاعات و تبادل نظر و یا اینکه بدون هیچ توجه و بررسی در یک لحظه گرفته شوند . یا به تنهائی توسط افراد و یا در گروهها اتخاذ شوند . تصمیمات در سطح کارایی شان با هم تفاوت خواهند داشت .

تصمیم یک عمل ذهنی است که انجام دادن یا ندادن کاری از آن نتیجه میشود و به معنای قصد برای انجام دادن یا ندادن کاری آمده است.


تصمیم گیری یک فرآیند ذهنی است که تمام افراد بشر در سراسر زندگی خود با آن سرو کار دارند. فرآیند تصمیم گیری در پرتو فرهنگ، ادراکات، اعتقاد و ارزش ها نگرش ها، شخصیت، دانش و بینش فرد صورت می گیرد و این عوامل بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند. در مدیریت معاصر تصمیم گیری به عنوان فرآیند حل یک مسأله تعریف شده است و اغلب به تصمیم گیری، حل مسأله نیز گفته می شود. می توان گفت تمام فعالیت ها و اقداماتی که در همه زمینه ها توسط افراد بشر انجام می شود، حاصل فرآیند تصمیم گیری است. و به عبارتی تصمیم گیری انتخاب یک راه از میان راههای مختلف.

تصمیم گیری از اجزای جدایی ناپذیر مدیریت به شمار میآید و در هر وظیفه مدیریت به نحوی جلوه گر است؛ در تعیین خط مشی های سازمان، در تدوین هدفها، طراحی سازمان، انتخاب، ارزیابی و در تمامی اعمال مدیریت. تصمیم گیری جزء اصلی و رکن اساسی است.

به طور خلاصه نظریه و تحقیق نشانگر آن است که تصمیم گیری یک فرآیند کاملاً منطقی جستجوی اطلاعات و انتخاب تصمیم نیست بلکه تصمیم گیرندگان معمولاً از فرآیندهای تصمیم گیری مختصر شده استفاده می کنند و به شهود ،راه حلهای بسنده و راضی کننده و برخورد ناگهانی مشکلات و پاسخها تکیه دارند.

•           در هر نوع تصمیم گیری دو عامل اساسی وجود دارد:

•           ارزش نتایج حاصل از اتخاذ تصمیم و اجرای آن و یا  ارزش مورد انتظار شخص

•           شانس و احتمالی که در صورت اقدام، برای رسیدن به نتایج احتمالی مطلوب وجود خواهد داشت.

پژوهشگران سالها قبل دریافتند که این مدل منطقی به خوبی نشان نمی داد که تصمیم گیرندگان سازمانی چگونه کار می کنند . اولین نظریه پردازانی که شیوه جایگزینی این مدل را پیشنهاد نمودند جیمز مارچ و هربرت سایمون بودند آنها رویکرد سنتی به تصمیم گیری را به عنوان یک مدل بهینه سازتوصیف کردندکه در آن تصمیم گیرندگان می کوشند بهترین راه حل منحصر برای یک شکل سازمانی را بیابند. آنها اعتقاد داشتند که به تصمیم گیری سازمانی به عنوان یک فرآیند بسنده و راضی کننده نگریسته شود که در آن جستجو برای یافتن یک راه حل بهینه منحصر نمی باشد بلکه باید برای برخورد با موقعیت به اندازه کافی موثر باشد.

 

به نظر هربرت سایمون، تصمیم گیری جوهر اصلی مدیریت است و حتی می توان مدیریت را مترادف با آن دانست. و همینطور می گه تصمیم گیرنده فردی است که در تقاطع راه ها، در لحظه انتخاب، آماده است که دریکی از مسیرها باشد.

اگر مدیریت را مترادف با تصمیم گیری بدانیم، دیگر انتخاب تنها یک راه از راه های دیگر تصمیم گیری نیست، بلکه عنوان تصمیم گیری به کل فرآیند اطلاق می شود.

تصمیم گیری در واقع وسیلة اصلی برای اجراء برنامهها و راه نیل به اهداف میباشد. زیرا هر مدیری برای اجرای هر یک از وظایف خود اعم از برنامهریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل همواره نیاز به اخذ تصمیم دارد.

در بسیاری موارد ، مسأله وضعیت خیلی پیچیده ای دارد و تنها بخشی از آن ممکن است قابل فهم و کنترل باشد. بنابر این، تصمیمات معمولاً آن چنان طراحی نمی شود که نتایج ایده آل یا پاسخ های کامل ارائه دهند بلکه برای بهبود بخشیدن به وضیعت مسأله طراحی  می گردند.

 

راسل ایکاف بین حل مشکل ، رفع مشکل ، دفع مشکل و جذب مشکل تفاوت قائل است و می گوید:

•           حل مشکل : یعنی یافتن پاسخ بهینه،

•           رفع مشکل : به معنای یافتن پاسخ رضایت بخش است که ممکن است ضرورتاً بهترین راه قابل دسترسی نباشد، بلکه انتخابی است که به اقتضای شرایط، نظیر محدودیت های زمانی و یا فقدان شناخت واقعی از مسأله، انجام می گیرد.

•           دفع مشکل : زمانی صورت می گیرد که هدف ها تغییر داده شوند، به طریقی که در شرایط موجود و با اجرای اقدامات تعیین شده مسأله ای در رسیدن به هدف جدید به نظر نرسد.

•           جذب مشکل : یعنی به امید این که مشکلات احتمالی ظاهر نخواهند شد، نادیده گرفته می شود.

فرهنگ و سازمان اجتماعی

      زمانی که از تصمیم گیری سخن می گوئیم،  چه در سطح یک واحد کوچک اجتماعی (همچون خانواده) باشد و چه در بزرگترین واحدها، نظیر سازمان های بین المللی یا سطوح ملی و کشوری، عموما با یک فرایند مدیریتی سروکار داریم و یا بهتر است بگوئیم با یک  فرایند مدیریت اجتماعی. در زبان علوم اجتماعی و نه مدیریتی، ما به چنین فرایندی یک فرایند «نظم بخشی» می گوئیم.

 فرایندهای مدیریتی ، ولو آنکه به وسیله مدیرانی برون آمده از حوزه علوم اجتماعی اداره شوند، در دو گونه تضاد با  فرهنگ ، آن هم تنها در قالب فرهنگ جامعه شاختی، قرار می گیرند. نخست، تضاد میان گفتمان سیاسی و گفتمان جامعه شناختی و سپس  تضاد درونی خود گفتمان جامعه شناختی. با وجود این به نظر ما، گذار مدیران از فرایندهای درک جامعه شناختی، ولو به صورت کوتاه مدت و نه لزوما در قالب های تحصیلی و دانشگاهی، می تواند آنها را در بهبود  این موقعیت و خروج از بحران های ناشی از این تضادها تا اندازه ای یاری دهد   . برای این کار، فرهنگ می تواند تاثیر فوق العاده بالایی داشته باشد، به این معنا که  می توان برای هر یک از حوزه های تصمیم گیری، فرایند یا فرایندهایی  متکثر و نسبی  تعریف کرد که شناخت  و کاربرد را به یکدیگر  پیوند داده و این پیوند را درون  نظام های تاکتیکی و استراتژیکی بسترمند کنند. طبعا این کاری ساده نیست و نیاز حداقل در آن،  وجود کارشناسان و متخصصانی است که در هر دو حوزه،  دارای دانش  و تجربه کافی باشند، اما کاری ناممکن نیز نیست.

 

فرایند تصمیم گیری شامل شش مرحله می باشد:

•           مرحله اول؛ شامل تشخیص و تعیین مشکل و مسئله ای است که در راه تحقق هدف؛ مانع ایجاد کرده است.

•           مرحله دوم ؛ یافتن راه حل های ممکن برای رفع مشکل و دستیا بی به راه حل ها با توجه به تجربه های علمی و عملی . برای حلّ یک مسأله هر چه تعداد راه حلهای بدیل و فرضی بیشتر باشد احتمال انتخاب راه حل مؤثر و مناسب بیشتر است

•           مرحله سوم؛ انتخاب معیار برای سنجش و ارزیابی راه حل های ممکن است. به عنوان مثال میتوانیم راه حل های که هزینه کمتر یا سودی بیشتر دارند را مورد تائید قرار دهیم.

•           مرحله چهارم؛ تعیین نتایج حاصل از هر یک از راه حل های ممکن است. نتایج مثبت و منفی راه حل ها در این مرحله مشخص میشوند

•           مرحله پنجم؛ ارزیابی راه حل ها از طریق بررسی نتایج حاصل از آنها است. با توجه به نتایج مثبت و منفی مقایسه آنها با همدیگر میتوان راه حل مطلوب را تعیین نمود.

•           مرحله نهایی؛ انتخاب یک راه از میان راه های مختلف و ارائه بیانیه تصمیم است که نشانگر تصمیم مدیر می باشد.

مهارت های لازم برای اجرای مراحل الگوی عقلایی تصمیم گیری

تصمیم گیری عقلایی با مهارت های شخص و خصیصه هایی پیوند دارد که لازم  است در شخص تصمیم گیرنده وجود داشته باشد.این مهارت ها به طور موردی و انفرادی در اشخاص وجود دارد . مهارتهایی که متناسب با مراحل الگوی عقلایی تصمیم گیری است شامل :

 

مراحل مهارت های کلیدی لازم              

1ـ احساس مشکل یا شناسایی و بررسی وضعیت موج روشنی اندیشه                     

2ـ بیان و تحلیل مشکل و یا درجستجوی راه حل ها  جمع آوری و دریافت اطلاعات

3ـ تعیین هدف ها و معیارها دقت نظر

4ـ یافتن راه حل ها  خلاقیت و دستیابی به راه حلها

5ـ ارزیابی نتایج احتمالی و انتخاب  قدرت پیش بینی و پیشگویی

6ـ گزینش بهترین راه حل ها و اجرای تصمیم قضاوت و تصمیم گیری

استفاده از مدل در تصمیم گیری

مدل الگویی برگرفته از واقعیت است و روابط بین متغیرها را نشان می دهد و می توان از آن برای پیش بینی در تصمیم گیری استفاده کرد. در تصمیم گیری کوشش می شود تا با استفاده از مدلها بهترین راه حل ممکن انتخاب شود.  یک مدل مناسب بستگی به نوع مشکل و هدف تصمیم گیرنده و موقعیت و شرایط وی دارد. مدل مناسب باید در برگیرنده عوامل متعددی که در تصمیم گیری دخیل هستند باشد.

مثال: مدل های ریاضی: مدل های ریاضی روابط ریاضی بین متغیرها را نشان میدهند مانند فرمول تعیین تعداد کالا در نقطه سربه سر نوعی مدل ریاضی به شمار می آید.

مدل های کلامی: در مدل های کلامی ؛مدل بصورت نوشتار و در قالب عبارت وجملات بیان و تشریح می شود.

 

مدلهای منطقی تصمیم گیری

در نظریه های سنتی رفتار سازمانی تصمیم گیری فرآیندی کاملاً منطقی و استدلالی است . فعالان سازمانی در ابتدا متوجه مشکلی می شوند که می بایست تصمیمی را بگبرند . پس از تعریف دقیق مشکل ،کلیه اطلاعات مربوطه که ممکن است به مشکل کنونی ربط داشته باشدرا جستجو خواهند کرد سپس مجموعه ای از تصمیمات احتمالی را ارائه می دهند و با دقت آنها را ارزیابی می کنند و هنگامی که مناسب ترین تصمیم مشخص می گردد فرآیند تصمیم گیری به پایان می رسد و اعمال تصمیم آغاز می شود .

فرهنگ می تواند تاثیر فوق العاده بالایی داشته باشد، به این معنا که  می توان برای هر یک از حوزه های تصمیم گیری، فرایند یا فرایندهایی  متکثر و نسبی  تعریف کرد که شناخت  و کاربرد را به یکدیگر  پیوند داده و این پیوند را درون  نظام های تاکتیکی و استراتژیکی بسترسازی کنند. طبعا این کاری ساده نیست و نیاز به وجود کارشناسان و متخصصانی است که در هر دو حوزه، دارای دانش  و تجربه کافی باشند.

برای تعیین معیار تصمیمگیری فرهنگی نباید فوراً ذهن را به معیار تصمیمگیری در محصولات فرهنگی معطوف داشت. باید دانست که اصلاح محصولات فرهنگی به اصلاح ساختارهای فرهنگساز است و اصلاح ساختارهای فرهنگساز محتاج برنامهریزی است و برنامهریزی بدون الگو، برنامهنماست. مدل ساماندهی و تعالی فرهنگی مبتنی بر فرهنگ اسلامی از ویژگیهای خاص خود برخوردار بوده و مبتنی بر مبنا و اهداف اسلامی است. تا زمانی که پژوهش لازم پیرامون این مسأله صورت نپذیرد، ساماندهی فرهنگی از حد لفظ و کلمات بر روی کاغد تجاوز نمیکند و معیاری جامع و متقن برای تصمیمگیری فرهنگی بهدست نمیآید.

با توجه به تحلیل فوق، مراحلی (پژوهشی و اجرایی) را که برای تصمیمگیری فرهنگی باید پشت سر نهاده شود، بیان داشته و برای اثبات عملی بودن طی این طریق، مرحله اول - یعنی مبانی - را بسیار فشرده به عرض رساندیم و گام اصلی را در تنظیم مدل اسلامی برنامهریزی فرهنگی برداشتیم. پس از آن باید براین اساس عوامل یا موضوعات را دستهبندی نموده و آن را معیار اصلاح ساختارها و محصولات فرهنگی قرار داد.

 

خلاصه تحقیق:

          یکی از اساسی ترین فعالیتها در سازمانها گرفتن تصمیمات می باشد. تصمیم گیری یک فرآیند ذهنی است که تمام افراد بشر در سراسر زندگی خود با آن سرو کار دارند. فرآیند تصمیم گیری در پرتو فرهنگ، ادراکات، اعتقاد و ارزش ها نگرش ها، شخصیت، دانش و بینش فرد صورت می گیرد و این عوامل بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند. به طور خلاصه نظریه و تحقیق نشانگر آن است که تصمیم گیری یک فرآیند کاملاً منطقی جستجوی اطلاعات و انتخاب تصمیم نیست بلکه تصمیم گیرندگان معمولاً از فرآیندهای تصمیم گیری مختصر شده استفاده می کنند و به شهود ،راه حلهای بسنده و راضی کننده و برخورد ناگهانی مشکلات و پاسخها تکیه دارند. تصمیم گیری جوهر اصلی مدیریت است و حتی می توان مدیریت را مترادف با آن دانست. تصمیم گیری در واقع وسیلة اصلی برای اجراء برنامهها و راه نیل به اهداف میباشد. زیرا هر مدیری برای اجرای هر یک از وظایف خود اعم از برنامهریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل همواره نیاز به اخذ تصمیم دارد. فرهنگ می تواند تاثیر فوق العاده بالایی داشته باشد برای تعیین معیار تصمیمگیری فرهنگی نباید فوراً ذهن را به معیار تصمیمگیری در محصولات فرهنگی معطوف داشت. باید دانست که اصلاح محصولات فرهنگی به اصلاح ساختارهای فرهنگساز است و اصلاح ساختارهای فرهنگساز محتاج برنامهریزی است و برنامهریزی بدون الگو، برنامهنماست.