بنام خدا

دانشگاه علمی کاربردی واحد11     

کارشناسی مدیریت فرهنگی – پودمان4      

دولت و فرهنگ – استاد مومنی      

تحقیق   ملیحه ایروانی

 

معنی و مفهوم دموکراسی

 «دموکراسی» واژه ای یونانی است که از واژه دمو (به معنی مردم ) و کراتوس (به معنی حکومت ) است .» دموکراسی یکی از گونه های ممکن حکومت است که در آن بر خلاف حکومت های پادشاهی و اشرافی که حکومت در دست یک یا چند کس ، بلکه حکومت از آن همگان است یا به بیان دقیق تر ، اکثریت  یا حکومت بوسیله مردم .

پس واژه دموکراسی تاریخچه ای طولانی دارد و تقریبا‍ همواره در تعریف نوعی از حکومت به کار رفته است که در آن قدرت سیاسی در اختیار اکثریت قرار دارد . این نوع حکومت درست در  نقطه مقابل حکومت هایی است که در آنها یا یک فرد حاکمیت را در دست دارد مانند حکومت های پادشاهی یا استبدادی یا اینکه قدرت سیاسی در اختیار عده قلیلی است مانند حکومت اشرافی

از بین تعاریف دموکراسی که مکرر نقل میشود ،می توان به این عبارت مشهور از «آبراهام لینکن»اشاره کرد :« (دموکراسی یعنی) حکومت مردم، از سوی مردم و برای مردم»


هانتینگتون نظام سیاسی را دموکراتیک می نامند ، تا آن جا که قدرتمداران صاحب تصمیم در آن نظام از سوی مردمی آزاد که حق رای دارند و می توانند به درستی رای بدهند و در انتخابات مرحله ای شرافتمندانه و رقابت آمیز و آزاد شرکت جویند ، انتخاب می شوند .

بااین تعریف دمکراسی دو بعد را در خود میگیرد: «رقابت» و «مشارکت» چنین دموکراسی همچنین وجود آزادی های اجتماعی و سیاسی ،مانند آزادی بیان ، آزادی اجتماعات و سازمانها را که لازمه آزادی بحث سیاسی است که به رقابت های انتخاباتی کشیده می شود ،محترم می شمارد.

«لری دیاموند» استاد دانشگاه «استنفورد» ،«دموکراسی را سیستمی از حکومت در نظر می گیرد و برای آن مبانی چهارگانه به ترتیب زیر قائل است:

1-مشارکت فعالانه شهروندان در عرصه سیاست و زندگی مدنی .

2-برگزیدن و جایگزین کردن دولت ها توسط انتخابات آزاد و عادلانه.

3- پاسداری از حقوق اساسی کلیه شهروندان.

4-حکومت قانون و اعمال بی طرفانه قوانین و فرآیندهای آن در قبال شهروندان .»

«لری دیاموند» در توضیح اصول چهارگانه اش «دموکراسی را به مثابه نظامی سیاسی برای مبارزه قدرت » در نظر میگیرد که مردم  با توسل به دموکراسی امکان گزینش رهبران و واداشتن ایشان به پاسخگو یی درباره سیاست ها و نحوه عملکرد شان را خواهند داشت . لذا تعیین نمایندگان و مقامات دولتی و محلی با تصمیم مردم از طریق انتخاباتی آزاد ، قانونی و بی طرفانه ایشان را از بین احزاب رقیب می گزینند.

وی همچنین اعتقاد دارد: در کنار «حق انتخاب» مردم «حق انتقاد» از حاکمان منتخب خود را داشته و بر نحوه رهبری امور حکومت نظارت خواهند کرد. هر نامزد و حزبی می توانند از طریق رسانه های جمعی طرح ها، برنامه های خود را به اطلاع رای دهندگان برسانند و رای دهندگان نیز باید از امنیت و آزادی حق رای در فضایی عاری از اجبار و تهدید برخوردار باشند. به این منظور اطمینان یافتن عدم اجبار و فساد و تقلب و دستکاری آراء مردم ناظران مستقلی می توانند در جریان انتخابات حضور داشته باشند.

در حکومت های دموکراتیک بر هر شهروند «حقوق بنیادینی» مترتب است که نباید از سوی دولت مورد تعرض واقع شود . بواسطه این حقوق هر کس در اعتقادات و بیان و نوشتن افکار خود آزاد است و هیچ کس نمی تواند سایرین را وادار به اندیشیدن ،اعتقاد و یا اظهار یا نگفتن چیزی عبادت و به دین خود عمل کند .

پس در یک ساختار سیاسی دموکراتیک حاکمان با آراء مردم  به قدرت می رسند و در واقع منشاء قدرت اند و با آراء مردم نیز از پلکان قدرت پایین می آیند .جابه جایی حاکمان در قبال مردمی که آنان را به قدرت رسانده اند اصلی از اصول دموکراسی می باشد.

انواع دموکراسی راشرح دهید؟

دموکراسی از جنبه های مختلف و بر اساس ملاک های متعدد تقسیم می پذیرد:

 الف. از جهت نحوه مشارکت و نقش آفرینی اراده مردم به دو گونه «مستقیم» و «غیرمستقیم» (نمایندگی) قابل تفکیک است. که روش مستقیم عمدتا مربوط به دولت شهرهای یونان باستان است، در عین حال روشهایی مثل رفراندوم و مراجعه به آرای عمومی، از شیوه های دموکراسی مستقیم بوده، اما عمدتا دموکراسی در قرون اخیر تاکنون به روش غیرمستقیم و نمایندگی می باشد.

      ب. بر اساس سیر تاریخی به دو گونه «کلاسیک» و «معاصر» تقسیم می شود که هر کدام به گونه های خردتری نیز تقسیم پذیر است.

      ج. تقسیم بندی دموکراسی بر اساس نوع «هدف» که گاه تأمین آزادی فرد، و گاه تأمین فضیلت مدنی و گاهی تأکید تنها بر برابری سیاسی و گاه عمدتا برابری اقتصادی به عنوان پایه برابری سیاسی و ...، که می توان مدلها و گونه های دموکراسی بر اساس هدف را در موارد ذیل نام برد:

     

1. دموکراسی لیبرال: اولویت دادن آزادی نسبت به همه ارزشهای سیاسی دیگر مورد تأکید آن است. از این رو به جد به توزیع قدرت و تفکیک قوا می اندیشد، لیبرالها آزادی را بالاتر از برابری، فضیلت مدنی، رفاه و ... می دانند.

      دموکراسی و قانون تاجایی مطلوب است که به حقوق فردی و سلایق افراد دست اندازی نکنند. این الگو از دموکراسی هیچ ایدئولوژی و چارچوبی را، جز ارادهء آزادانه افراد تحمل نمی کند.

     

2. دموکراسی مشارکتی: در واقع ترکیبی از دموکراسی مستقیم و دموکراسی مبتنی بر نمایندگی است. هدف آن تأکید بر حضور و مشارکت هر چه گسترده تر مردمی _ در هر قالب ممکن_ است، این نوع دموکراسی بر خلاف نوع قبل، برتریت و آموزشی سیاسی شهروندان، برای رسیدن به فضیلت های مدنی بیشتر تأکید دارد.

     

3. دموکراسی سوسیالیستی: ترکیبی از نظام سیاسی _ اجتماعی، با نظام اقتصادی _ اجتماعی است. یعنی ترکیب دموکراسی و سوسیالیسم. این نوع دموکراسی بر خلاف دموکراسی لیبرال، نگران تأثیر منفی و نامطلوب نابرابریهای اقتصادی، بر روی برابری سیاسی است؛ و به همین جهت بر دخالت جدی دولت در امور اقتصادی تأکید می کند. و بیش از آنکه بر ازادی تأکید کند، طرفدار برابری است.

     

4. دموکراسی نخبه گرایانه: در این مدل دموکراسی عبارت است از یک روش و سازوکار برای گزینش سیاستمدارانی که با هم به رقابت برخاسته اند. و عقیده بر آن است که مردم از فراغت و تخصص کافی برای تصمیم گیری برخوردار نیستند، و لذا مشارکت سیاسی شهروندان به این است که تعیین کننده گروه نخبه حاکم هستند.

     

5. دموکراسی تکثرگرایانه (پلورالیستی): هدف این نوع که گرایشی نوین در سنت لیبرالی است، جستجوی سازوکاری است که با توزیع قدرت در میان اقلیت ها، هرگونه قدرت مسلط و متمرکز را نفی کند. طرفداران آن آزادی سیاسی و حضور سلایق متکثر را در بالاترین سطح می خواهند. از این رو این نوع از دموکراسی بر خلاف انواع قبل، با حاکم بودن ایدئولوژی خاصی، مخالف است.

                                 

تعریف مختصری از آزادی :

   برای شناخت و فهم دموکراسی نیاز است آزادی را بشناسیم. آنگاه که نسبت به آزادی دارای شناخت منطقی شدیم خواهیم توانست بر اساس این شناخت از آزادی به شناخت دموکراسی هم دست یابیم و تناسب آزادی و دموکراسی را بفهمیم. بر این باور هستم که آزادی واژه‌یی خام و خالص است و در بسیاری از مواقع مورد استفاده‌های سوء واقع شده است

 

آزادی در صورت خالص همینطور که دلپذیر است فریبنده نیز هست. آزادی در صورت خالص استعداد تحریف‌پذیری فراوان دارد. آزادی وقتی تعریف شود محدودیت‌های قانونی فرد و گروه و دولت‌ها نیز مشخص می‌شود. وقتی که به چیستی آزادی دست یافتیم به چیستی دموکراسی هم دست یافته‌ایم. به عبارتی تعریف آزادی یا آزادی تعریف شده یعنی دموکراسی. پس همین که به تعریف آزادی اقدام ورزیدیم اصول دموکراسی هم بر ما رخ خواهند نمایانید و دموکراسی تعریف می‌شود. چون پس از مشخص شدن حدود و اختیارات هر کس و هر نهاد دموکراسی شکل می‌گیرد. پس آزادی و دموکراسی از یک جنس هستند اما یک چیز نیستند. اما آزادی چیست؟ آزادی کلیتی است که دارای ارزش مطلق است.

آزادی تا وقتی محدودیت‌های قانونی بر خود نپذیرد برای انسان آزادی نیست بلکه نوعی حیات جنگلی خواهد بود. در اصل آزادی در شکل خام و خالص یک نوع زندگی رمه‌یی و حیات جنگلی است. اما وقتی آزادی به خود محدودیت پذیرفت قانونی خواهد بود و شکل قانونمند آزادی برابر با دموکراسی است. به عبارتی محدودیت نشان دادن حریم‌ها است. منظور از محدودیت این است که شخص نخست وارد حریم شخصی و قانونی شخص دوم نشود و همینطور شخص دوم وارد حریم خصوصی شخص سوم نشود و این تناسب تا بی‌نهایت ادامه خواهد داشت. وقتی به صورت کلی به این روند نگاه می‌کنیم شاهد خواهیم بود حریم شخصی شخص نخست نیز محفوظ مانده است. محدودیت قانونی نقیض دموکراسی نیست بلکه در عمل به وجود آورنده و نگاهبان دموکراسی است.

پس دموکراسی آزادی قانونمند است و وقتی پای قانون به میان آمد منظور تحمیل محدودیت‌های لازم و ضروری برای دوام و بقای یک ارزش است.

تعریف آنارشیسم

واژه¬ی آنارشیسم ریشه در زبان یونانی دارد و ترکیبی از (archos ) به معنی سرور، سر، رئیس و حکومت و پیشوند (an) برای منفی کردن می¬باشد. پس می‌توان سروری¬ستیزی یا حکومت¬ستیزی را معادل¬های مناسبی برای این واژه دانست و از لحاظ لغوی آنارشی به معنی «بی¬حکومتی» است.

آنارشیسم در اصطلاح، جنبش‌ و نظریه‌ای سیاسی است که عقیده دارد مرجعیت و قدرت سیاسی در هر شکلی نالازم و ناپسند است؛ لذا خواهان برافتادن هرگونه دولت و جایگزین انجمن‌های آزاد و گروه¬های داوطلب به¬جای آن است؛زیرا مسلک آنارشیسم حکومت را تنها، موجب مصیبت‌ها و بدبختی‌های اجتماعی و مردم می‌داند.

ریشه¬ی نظریات آنارشیستی را در یونان باستان می‌توان یافت، برخی از قرائت¬های رواقی¬گری، شباهت¬هایی با اندیشه‌های آنارشیستی دارد. آنارشیسم در فاصله¬ی سال¬های 1840 تا 1870م شکل گرفت و در کشورهای اسپانیا، ایتالیا، سوئیس، فرانسه، اتریش، هلند، و برخی کشورهای آمریکای لاتین رواج یافت. اصطلاح آنارشیسم را نخستین¬بار «پرودون» (poroudhon)، فیلسوف فرانسوی به کار برد. «پرودون» معتقد بود که با انهدام مالکیت خصوصی و دولت، انسان¬ها آزاد می‌شوند و به برابری دست می‌یابند؛ پس از پرودون، «باکونین» و «کروپوتکین» روسی و «کراو» فرانسوی طرح جامعه‌ای فارغ از اجبار و زور را ریختند.  

                                   

 

آنارشیسم، ایدئولوژی سیاسی است با این اعتقاد بنیادی که دولت باید برافتد و جامعه با شیوه‌ای داوطلبانه، بی¬توسل به زور و قدرتی سرکوب¬گر سازمان یابد؛ چرا که آنها اعتقاد دارند دولت شیطانی است، زیرا به¬عنوان منبعی از اقتدار قهری، اجباری و مطلق و نفی¬کننده¬ی اصول آزادی و برابری و نیز استقلال شخصی نامحدود است که در کانون تفکر آنارشیستی قرار دارد. از این¬رو، دولت و نهادهای حکومتی و قانون همگی فاسد و فسادکننده هستند.

 

و بر خلاف آنچه معروف است، آشوب¬خواه یا «هرج و مرج¬طلب» نیستند و جامعه‌ای بی‌سامان نمی‌خواهند، که به نظامی می¬اندیشیدند که بر اثر همکاری آزادانه پدید آمده باشد که بهترین شکل آن، از نظر آنها ایجاد گروه¬های خودگردان است. زیرا آنارشیست¬ها انسان را بالذات اجتماعی می¬انگارند و دولت¬های فعلی را به این جهت که تجسم زور و سلطه هستند، محکوم می‌کنند، اما به¬ هر حال نهاد حکومت در جوامع بشری را مقید می‌دانند؛ ولی حکومت مورد نظر آنها باید مطلقا داوطلبانه و فاقد هرگونه قدرت کاربرد زور و سلطه بر علیه شهروندان باشد در واقع آنها اعتقاد عمیقی به نظم طبیعی و هماهنگی اجتماعی ذاتی دارند. به کلام دیگر حکومت از نظر آنها راه حلّی برای مشکل نظم نیست بلکه خود، علت این مشکل است. آنان در حمایت از این موضع که (خود وجود دولت علت مشکل است) دو ادعای کلی مطرح می‌کنند: نخست، کسانی که اداره¬ی بخش¬های گوناگون دولت را بر عهده دارند (یعنی سیاست¬مداران، کارکنان دولت، قضات، مأموران انتظامی،) در مجموع طبقه¬ی حاکمی را تشکیل می‌دهند که منافع خود را می‌جویند و بقیه¬ی جامعه به¬ویژه طبقه¬ی کارگر را استثمار می‌کنند، دوم، تا جایی هم که دولت می‌کوشد که منافع عمومی و اجتماعی را تأمین کند، وسایلی که در اختیار دارد – قوانین و رهنمودهای صادرشده از مرکز و اجبارا تحمیل¬شده- برای نیل به چنین هدفی کافی و موثر نیستند. به عقیده آنارشیست¬ها، جامعه¬ها موجوداتی فوق¬العاده پیچیده¬اند، و سازمانشان باید زیر و رو گردد و به نیازهای گوناگون افراد و مناطق توجه کامل شود.

به نظر آنها افراد سرکش را می‌توان در معرض فشار افکار عمومی قرار داد و یا از جامعه اخراج کرد ولی اعمال زور بیش از این مجاز نیست. همان¬طور که گفته شد آنارشیست‌ها اعتقاد دارند که انسان ذاتا پاک و جامعه¬پذیر است، لیکن سلطه و استیلای دولتی وی را فاسد و هنجارگریز می‌سازد. به نظر آنان از میان برداشتن دولت مبتنی بر زور و سلطه، جنایت را کاهش می‌دهد، دولت خود، با راه انداختن جنگ‌ها بدترین تبه¬کاری¬ها را مرتکب می‌شود، با این همه آنارشیست¬ها جامعه¬ای بدون دولت را ترجیح می¬دهند که در آن انسان¬های آزاد امور خودشان را از طریق توافقات و همکاری¬های داوطلبانه مدیریت می¬کنند.

 

گونه‌های آنارشیسم

آنارشیسم را از جهت روش عملی در براندازی حکومت، می‌توان به دو دسته انقلابی و اصلاح¬طلب تقسیم کرد. انقلابی¬ها؛ آشوب¬گری، ترور، اعتصاب همگانی و واژگون کردن ناگهانی دستگاه دولت را پیشنهاد می¬کنند و این دسته در طول قرن نوزدهم گروهی از سیاست-مداران و پادشاهان و رئیس¬جمهورها را کشتند و به¬ویژه در ایتالیا و اسپانیا فعالیت گسترده¬ای داشتند. از ترورهای مشهور آنها می¬توان از قتل کارنو، رئیس¬جمهور فرانسه، هومبرت، پادشاه ایتالیا، الیزابت ملکه¬ی اتریش

اوج آنارشیسم در نیمه¬ی اول قرن بیستم در اسپانیا طی جنگ¬های داخلی این کشور (1936-1939م) بوده است، که با شکست نیروهای جمهوری¬خواه حرکت آنارشیستی در اوج، افول کرد. پس از افول آنارشیست¬های انقلابی این تفکر آنارشیسم اصلاح¬طلب است که جای آنها را می¬گیرد که بیشتر در جنبش¬های مدافع صلح یا طرفداران حفظ محیط زیست یا سیاست¬های سبز جلوه¬گر شده است. البته به این معنی که این جنبش¬ها در مواضعی از آنارشیسم الهام گرفته¬اند. آنارشیسم به عللی از جمله به علت طبع آن – که اصرار به تمرکزگریزی و تشکیلاتی نبودن دارد- و نیز به علت اقدامات تروریستی انقلابیون آنها در قرن نوزدهم که باعث شد در افکار عمومی هم-پایه¬ی خشونت و ارعاب و هرج و مرج¬طلبی قرار گیرد و منجر به سرکوب همه¬جانبه¬ی آنها گردد و به علل¬های دیگر، هرگز نتوانسته است سازمان پایداری برای خود برپا کند.

                          

 

       1- آنارشیسم کمونیستی (جمع¬گرا): که در بعد اقتصادی مخالف مالکیت خصوصی است. مالکیت جمعی یا مالکیت تولیدکنندگان را جایگزین مالکیت خصوصی می‌کند و به بهره‌برداری از زمین و سرمایه، بدون دخالت دولت معتقد است. این نظریه طرفدار اقتصاد کشاورزی و صنایع روستایی و بازگشت به طبیعت است. اینها در صدد بودند که از حد بازار فراتر روند و عقیده داشتند که نیازهای اجتماعی را می¬توان از طریق همکاری داوطلبانه در کارگاه¬های و مجتمع¬های محلی برآورد ساخت، و این مجامع را می¬توان برای منظورهای خاصی به صورت فدراسیون در آورد ( مثلا سازمانی برای حمل و نقل تشکیل دهند) اما مجمع فدرال حق نخواهد داشت که به اجزای تشکیل¬دهنده¬اش در صورتی که از تصمیم¬هایش سربپیچد، فشار وارد آورد. این نظریه آنارشیستی به¬وسیله «میخائیل باکونین و پیوتر کراپوتیکین» مطرح شده است.

 2- آنارشیسم فردگرایانه: بنیاد این نظریه بر فردیت است و خواهان از میان بردن مالکیت‌های بزرگ و گسترش مالکیت‌های کوچک و مبادلات آزاد و خرد هم¬راه با انجمن¬های خصوصی حمایت¬کننده¬ای که کارشان باید حفظ حقوق هر فردی باشد که خدمات آنها را خریداری می¬کند. علاوه¬بر این، اینها مخالف هرگونه برنامه¬ریزی جهت اصلاحات اقتصادی بودند و از لحاظ باور به مالکیت خصوصی معتقدند و به نوعی با لیبرالیسم قریب¬الافق هستند. البته با این تفاوت که لیبرالیسم وجود دولت حداقلی را اجتناب¬ناپذیر می‌شمارد. از نمایندگان این نوع آنارشیسم «پرودون» و «اشترنر» هستند.

در روزگار کنونی جریانی تازه¬ای بنام نئوآنارشیسم «آنارشیسم نو» پدید آمده است که خطوط اساسی برنامه آنها نیز به این شرح است:

 1- اجتماعی کردن وسایل تولید (در مقابل نظریه¬ی کمونیسم که در عمل به دولتی کردن وسایل تولیدی می¬انجامید)؛

 2- ایجاد اتحادیه‌های آنارشیستی؛

 3- توزیع برابر نعم مادی.

 

آنارشیسم و دموکراسی

 

        آنارشیست¬ها منتقدان سرسخت دموکراسی مبتنی بر انتخابات آزاد از نوع رایج در کشورهای غربی بوده¬اند. انتقاد آنان را می¬توان در سه نکته خلاصه کرد:

نخست: دولت دموکراتیک باز هم دولت هست، نحو¬ه¬ی کار کردنش نشان¬دهنده¬ی همان بی¬توجهی به نیازهای اجتماعی است که نهادهای سیاسی خودکامه¬تر نیز البته به نحوی بارزتر نشان می¬دهند.

دوم: دموکرات¬ها غالبا ادعا می¬کنند که آنچه دموکراسی مبتنی بر نمایندگی مظهر آن است اراده و خواست مردم است که خط¬مشی حکومت را می¬سازد و کنترل می¬کند، اما بنابر عقاید آنارشیست¬ها، مفهوم اراده¬ی واحد و ثابت مردمی افسانه¬ای بیش نیست، مردم از حیث عقاید خویش دچار تفرقه¬اند، افکارشان در حال تغییر است و عده¬ای آگاه¬تر از عده¬ای دیگرند، این فرض که نظر اکثریت، خواست مردم را نمایان می¬سازد فرض باطلی است. چرا که در دموکراسی ناگزیر اکثریت تصمیم خواهد گرفت، آن¬گاه اقلیت در برابر یک انتخاب قرار می-گیرد.

سوم: آنارشیست¬ها به مسأله¬ی نمایندگی همگانی در مجالس قانون¬گذاری حمله می¬کنند، استدلال ایشان این است که مردم، هنگامی که برای برگزیدن نمایندگانشان فراخوانده می¬شوند، به احتمال بسیار زیاد به کسانی که ظاهرا تحصیل کرده و زبان¬آورند و به عبارت دیگر به اعضای بلند پرواز از طبقه¬ی متوسط رأی می¬دهند. اما حتی اگر اعضای طبقه کارگر بخواهند که نمایندگان را از میان گروه خود برگزینند، چندی نخواهد گذشت که این نمایندگان به سبب موقع و مقام جدید خود تا حد نوکران دولت تنزل خواهند کرد.

 

به¬طور خلاصه آنارشیسم به¬عنوان یک سیستم سیاسی – اجتماعی در حقیقت سه ویژگی بارز دارد:

1) عدم وجود دستگاه دولتی و یا هر نهادی که بتواند یا بخواهد به انسان¬ها چیره شود.

2) برابری و مساوات به مفهوم واقعی کلمه بین افراد جامعه.

3) عدم وجود مالکیت خصوصی.