بررسی و شناخت الگوهای مناسب در مورد رابطه دولت و فرهنگ

 کنفرانس ذوالقدر و میرچی و فراهانی

 مقدمه

امروزه وقتی نامی از نظم، اجتماع و زندگی برده می‌شود ناخواسته در ذهن، مفهوم دولت متصور می‌شود. علت این تصور آن است که دولت در همه شئونات زندگی انسان دیده می‌شود؛ از بدو تولد که انسان باید نام خود را در دفتر ثبت احوال در هر کشوری ثبت کند و شناسنامه‌ای به‌عنوان برگ شهروندی در اختیار خود بگیرد تا زمانی که در بستر خاک آرام می‌گیرد، ناگزیر از ارتباط با دستگاه‌های دولتی و غیردولتی- که آن‌ها نیز زیرنظر دولت قرار دارند- است. حال این ‌که چرا انسان‌ها باید با دولت ارتباط داشته باشند؟ باید از اجداد و نیاکان آن‌ها پرسیده شود که چرا دستگاهی به نام دولت به وجود آوردند؟ زیرا که دولت‌ها خواسته یا ناخواسته بشری هستند.

انسان‌ها دولت‌ها را در همه امور خود هم مسؤول دانسته و هم این‌که خواهان آن هستند که آزادی آن‌ها را محدود نکنند. به عبارتی یک انسان مدرن از دولت، انتظار خدمتگزار بودن را دارد و این در حالی است که ابزار انجام آن را نیز در اختیار آن قرار می‌دهد و خود را به تبعیت از خواسته‌های قانون شده خویش فرا می‌خواند. از این‌رو شهروند نیز خواست خدمت کردن دولت را از طریق همین قوانینی که وضع می‌گردد پیگیر می‌شود.

از جمله مسایلی که ریشه‌ای عمیق با انسانیت انسان دارد، فرهنگ است. فرهنگ هر مفهومی که داشته باشد واژه‌ای است که بیانگر تفاوت انسان‌ها از سایر موجودات و در همان حال جداکننده انسان‌ها از یکدیگر و به هم پیوند دهنده آن‌ها است. زیرا از یک سو فرهنگ خاص گروهی از انسان‌ها، آن‌ها را از دیگر گروه‌ها متمایز می‌سازد و در عین حال در یک گروه، آن فرهنگ وجه اشتراک بین آن‌ها محسوب می‌شود. بر این اساس انسان‌ها از دولت‌ها انتظار آن را دارند که در این راه که به وجه اشتراک و افتراق آن‌ها منتهی می‌شود، آن‌ها را یاری رساند و اگر بحران یا مشکلی ایجاد شد به حل و فصل آن بپردازد و این‌جاست که سیاست‌گذاری فرهنگی که همان تلاش تصمیم‌گیران اجتماع برای تعیین الگوها و خط‌مشی‌های فرهنگی آن جامعه است، پدید می‌آید. از این رو شهروندان و دولت خواسته‌های خود از یکدیگر را به نقد و ارزیابی می‌کشانند.

اما اندیشمندان جامعه به طرح این پرسش می‌پردازند که عمق دخالت دولت در فرهنگ چیست و تا چه حدی می‌تواند در فرهنگ انسان‌ها نفوذ کند؟ 

در این مقال سعی بر آن است تا رابطه دولت با فرهنگ مورد بررسی قرار گیرد. رابطه‌ای که در کشمکش‌های تئوریها و سیاست‌ها تعاریف و دیدگاه‌های مختلفی را به خود جلب کرده است. در نهایت آنچه که برآیند بررسی این کشمکش‌ها مورد نظر است، رسیدن به این نتیجه خواهد بود که حیطه دخالت دولت در تحولات فرهنگی و طی آن در مسیر تاریخی انسان‌ها تا کجاست؟

دولت چیست؟

نخستین مسأله در مورد این‌که دولت چه نقشی در فرهنگ دارد، این است که باید فهمید دولت چیست و چه ارتباطی با جامعه و فرهنگ می‌تواند داشته باشد؟

در مورد مفهوم دولت تاکنون هیچ مفهوم ثابت و مستقلی بیان نگردیده است. این پرسشی که «دولت چیست» یکی از ساده‌ترین و در عین حال مبهم‌ترین پرسش‌هایی است که در مبحث سیاست طرح می‌شود.

 وجود دولت نه تنها مبیّن وجود مجموعه‌ای از نهادها است بلکه حاکی از وجود نگرش‌ها و شیوه‌های اعمال و رفتاری است که مختصراً مدنیت خوانده شده و به حق جزئی از تمدن به شمار می‌آیند. به یک عبارت خلاصه و موجزتر باید گفت که دولت شامل دو تصور عینی (نهادها) و ذهنی (نگرش‌ها) است.

- وظیفه دولت

باید گفت تقریباً هر پدیده‌ای در جامعه به وسیله دولت سازمان می‌یابد. دولت می‌تواند با قدرت خود پدیده‌های اجتماعی را در بافت و قالب خاص قرار داده و آن‌ها را سامان بخشد. اما آنچه که مورد ‌نظر است آن است که دولت تا چه میزان می‌تواند در آن‌ها دخالت داشته باشد.

- فرهنگ در سیاست

از جمله شکل‌های حضور فرهنگ نقشی است که در ایجاد، تقویت، دوام و حتی تغییر مشروعیت سیاسی یک نظام ایفا می‌کند. فرهنگ دارای این قابلیت است که ارزش‌ها و هنجارهای سیاسی افراد جامعه خود را بیان دارد. نوع ارزش‌ها و هنجارها اگر در راستای هنجارها و ارزش‌های مطلوب نظام سیاسی باشد باعث تحکیم و تقویت مشروعیت آن نظام خواهد بود و در غیر این صورت نظام سیاسی به چالش کشیده شده و تعارضات فی‌مابین دو چندان خواهد شد. از همین نظر است که دولتمندان سعی در تطابق خود با فرهنگ جامعه و هدایت آن به سوی خواسته‌های خود هستند.

«در کلی‌ترین مفهوم، فرهنگ را می‌توان کل پیچیده‌ای از خصیصه‌های متمایز روحانی، مادی، فکری و عاطفی دانست که ویژگی‌های یک جامعه یا گروه اجتماعی به شمار می‌آیند و نه تنها هنر و ادبیات بلکه شیوه‌های زندگی، حقوق اساسی انسان‌ها، نظام‌های ارزشی و سنت‌ها و باورها را دربرمی‌گیرند. فرهنگ است که به انسان این توانایی را می‌بخشد که خود تأمل کند و به‌طور مشخص به موجودی تبدیل شود که شایسته نام آدمی است؛ ... انسان به واسطه فرهنگ، خود را بیان می‌کند، از خود آگاه می‌شود، می‌فهمد که موجودی ناقص است، دستاوردهای خود را مورد سؤال قرار می‌دهد، بی‌تابانه به جستجوی معنا می‌پردازد و آثاری می‌آفریند که از طریق آن‌ها از محدودیت‌های ذاتی خویش فراتر می‌رود»

چنان‌که از این تعریف نیز برمی‌آید فرهنگ تمام جهت زندگی انسان است و در یک کلام فرهنگ شیوه چگونه زیستن انسان است که در شکل‌های مختلف آن یعنی مادی، معنوی، فکری، احساسی حضور دارد.

- رابطه دولت و فرهنگ

امام علی (ع) پیشوای شیعیان می‌فرماید: «ای مردم آن‌گونه که شما هستید همان‌گونه نیز بر شما حکومت می‌شود». این سخن بیان‌کننده این است که حکومت‌ها متأثر از فرهنگ مردمی هستند که بر آن‌ها حکومت می‌کنند اما این بخشی از این رابطه است. زیرا که رابطه بین فرهنگ و دولت یک رابطه دو سویه است. از یک سو فرهنگ، شکل و نوع حکومت را معین می‌کند یعنی ذات و خصلت هر دولت بسته به فرهنگ جامعه‌ای است که بر آن حکومت می‌کند. زیرا هر فرهنگ همچنان‌که بیان شد به همراه خود ارزش‌ها و هنجارهایی دارد که راه و طریق حکومت کردن را به کسانی که در بالای جامعه قرار دارند، می‌آموزد. در عصر کنونی نیز با توجه به گسترده شدن فرهنگ انسان محوری و مسؤول خواندن و پاسخگو دانستن دولت‌ها در جهان، جوامع مختلف نیز به آن سو در حرکت بوده و شکل‌های توتالیتری و دیکتاتوری حکومت جای خود را به شکل‌های دمکراتیک‌تر حکومت می‌سپارند.

از سوی دیگر نیز حکومت‌ها و به نوعی دولت‌ها بر فرهنگ جامعه تأثیر گذارند و مصادیق این سخن قرار می‌گیرد که «الناس علی دین ملوکهم» (مردم از رفتار و کردار رهبران و مسئولین تبعیت می کنند).

اما در این جا پرسشی پیش می‌آید که به کدام یک از سخن‌ها باید گفت که درست است؟ در پاسخ باید بیان داشت که هر دو صورت از این سخن‌ها مورد پذیرش است زیرا؛ چنان‌که در سطور پیشین بیان شد، شکل‌های حکومت و مرام‌های حکومتی تحت تأثیر فرهنگ جامعه است و از سوی دیگر باید گفت که دولت‌ها نیز بر فرهنگ مؤثرند.

این گفته با بیان مثالی از ایران تشریح خواهد شد. فرهنگ مردم ایران از دو بخش اساسی تشکیل یافته است از یک سو جنبه مذهبی و دینی که به شیعه بودن آن‌ها برمی‌گردد و از سوی دیگر به جنبه ایرانی و فرهنگی چندین و چند ساله. در دوران حکومت خاندان پهلوی بنا به خواسته‌های پادشاهان بر ارزش‌ها و جنبه‌های ایرانی تأکید فراوانی می‌شد و بر نمادها و آثار ایرانی صحّه گذاشته می‌شد (جشن‌های دو هزار و پانصد ساله دوران محمدرضا شاه پهلوی نمونه آن است). در دوران پس از انقلاب اسلامی اقبالی قابل توجه به جنبه مذهبی ایرانیان ایجاد شد و تبلیغات وسیعی از سوی دولت بر مظاهر شیعه بودن و نمادهای دینی اسلامی شد.

به دور از واقعیت نمی‌تواند باشد که بگوییم که در هر دو صورت فوق در ایران دولت‌ها یا به نوعی حکومت‌ها به‌دنبال مشروع جلوه دادن فرهنگ خود بوده‌اند. زیرا که حکومت پادشاهی دوران پهلوی ریشه‌های خود را در ایران باستان جستجو می‌کرد و به صورت طبیعی بر سیاستگذاران لازم می‌نمود که ارزش‌ها و هنجارهای ایرانی را بیش از دیگر هنجارها و ارزش‌ها تبلیغ کنند و از سوی دیگر حکومت دینی نیز مشروعیت خود را در لابه‌لای ارزش‌های دینی‌ـ‌مذهبی ایرانیان جستجو می‌کرد.

لذا به صـورت خلاصـه باید گفت که دولت‌ها بر ارزش‌هـا و هنجارهایی خاص انگشت می‌گذارند و به بزرگ‌نمایی و تبلیغ بیش‌تر بر روی آن می‌پردازند تا مطابق منافع آن‌ها بوده و با اهداف و چشم‌اندازهای آن‌ها همخوانی داشته باشد.

1-3- وظایف دولت نسبت به فرهنگ

درخصوص این‌که دولت چه وظایفی نسبت به فرهنگ دارد، باید پیش از هر چیز به کنفرانس جهانی سیاستگذاری فرهنگی که در تابستان 1982 در مکزیکوسیتی برگزار شد اشاره کرد. در این کنفرانس سندی تحت عنوان «مشکلات و چشم‌اندازها» منتشر شد که در ماده 112 آن آمده است: «با توجه به اختلافات موجود در دیدگاه‌های میان نظام‌های سیاسی و اجتماعی گوناگون، مسئولیت مقام‌های عمومی در تدوین و اجرای سیاست‌های فرهنگی امروزه توسط کلیه دول عضو به رسمیت شناخته شده است. از آن‌جا که دسترسی به فرهنگ و مشارکت در آن به‌عنوان حق ذاتی هر عضو یک جامعه شناخته می‌شود این مسؤولیت برعهده کلیه دولت‌ها گذارده شده تا شرایطی فراهم آورند که همگان قادر به اعمال این حق باشند. پس همان‌طور که دولت‌ها برای اقتصاد، علم، آموزش و پرورش و رفاه سیاست‌گذاری می‌کنند در مورد فرهنگ نیز سیاست‌هایی طراحی می‌شود (یونسکو،1982و اجلالی ،1376: 51-50).

چنان‌که در این سند نیز اظهار شد فرهنگ نیز مانند دیگر حوزه‌های اجتماعی نیازمند به برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری است. چرا که فرهنگ و استفاده از آن حقی است که برای عموم مردم توجیه شده و مورد پذیرش است. لذا دولت‌ها موظف به فراهم‌آوری زمینه‌های لازم جهت استفاده عموم از این حق هستند. این توجه به این‌که دولت موظف به حضور در عرصه فرهنگ است به اواخر دهه 1960 و فعالیت‌های یونسکو بازمی‌گردد. تا پیش از این دوره؛ دولت، کلیساها، اماکن مذهبی، دادگاه‌ها، قانونگذاران و ولی نعمتان مردم در طی قرون متمادی تصمیماتی در مورد این ‌که چرا و چگونه از کار در زمینه‌هنر و فراهم‌‌آوری تسهیلات‌فرهنگی حمایت کنند اتخاذ کرده‌اند. همچنین در مورد زبان و مذهب جامعه‌و در مورد موضوعاتی چون رفتار و پوشش مناسب وضع به همین منوال بود. اندیشمندان و تاریخ‌دانان در برخورد با اداره جامعه به تأثیر فرهنگ توجه داشتند. در هر جامعه‌ای و در هر دوره‌ای از تاریخ مردم تصمیماتی درباره فرهنگ آن‌گونه که خود می‌خواستند اتخاذ می‌کردند تا از آن طریق بتوانند آمال و آرزوهای خود را بیان دارند و ارزش‌های خود را در جشن‌ها و آیین‌های مذهبی تجسم بخشند .

در ایران دوره ساسانی نیز دیده می‌شود که حکومت خود را موظف به حمایت از برخی هنرهای بومی یا حمایت از مذهب (همچون حمایت شاپور اول از مذهب مانی و ...) می‌دانستند و حمایت از شاعران و هنرمندان در طول تاریخ ایران نیز نشان از این وظیفه حکومت بوده است.

اما آن‌چنان که ذکر شد اغلب کارشناسان بحث از سیاست‌گذاری فرهنگی و حضور دولت در فرهـنگ را به اوایل سال 1967 بازمـی‌گردانند. رنه مائـو «Rene Maheu  » دبیر کل وقـت یونسکو (به‌عنوان بازوی فرهنگی جامعه ملل) بر ضرورت مداخله دولت در فراهم آوردن امکان حضور و شرکت همه افراد جامعه برای استفاده از فرهنگ تأکید کرد.

اگرچه او تأکید کرده بود که «دولت نباید جهت تلاش‌های آفرینندگان مذهبی را تعیین کند یا بر تلاش‌ها محدودیت‌هایی را تحمیل کند». به عقیده او «دولت باید با وسایل عظیم و قدرت در همه جا حضور خود را در خدمت توسعه فرهنگی و فراهم‌آوری بیشترین میزان شرکت مردم در دستاوردهای فرهنگ قرار دهد» (‌مائو‌، 1353: 16).
رنه مائو که در کنفرانس ونیز در مراسم افتتاحیه آن سخنرانی می‌کرد مداخله مسؤولان دولتی ـ در تمام سطوح ـ در امور فرهنگی را براساس دو موضوع اساسی استوار دانست:

1-    «حق دستیابی به فرهنگ این وظیفه را برعهده مسؤولان قرار می‌دهد که اطمینان یابند افراد وسایل لازم برای اعمال این حق را دارند.

2-      پیوند بین توسعه فرهنگ و توسعه عمومی» ( ژیرارد‌، 1372: 244).

3-   از این‌رو دولت موظف به حضور در عرصه فرهنگ است. بنابراین ضرورت حضور دولت را باید در چند موضوع دید که در ذیل به بررسی آن‌ها پرداخته خواهد شد:

4-      الف) حق استفاده از فرهنگ

5-   حق برای فرهنگ یک کلید بنیادین در سیاست‌گذاری فرهنگی است. در سال 1948 زمانی که جامعه ملل تأسیس شد اعضای آن بیانیه‌ای را تحت عنوان «بیانیه جهانی حقوق بشر» منتشر کردند که بیان می‌داشت: «هر کس به صورت آزاد حق مشارکت در زندگی فرهنگی جامعه را دارد». چنان‌که پیش‌تر ذکر شد رنه مائو دبیر کل وقت یونسکو این حق را بر حوزه‌های نهادی، مدیریتی و مالی سیاست‌گذاری فرهنگی وسعت بخشید.
این سخن بدین معنا نیست که حق بشری جدیدی (حق فرهنگی) را اظهار کرده باشند بلکه نشان دهنده آن است که به صورت فراگیری بر ارزش و منزلت آن طی زمان افزوده شده است. اگر هر کس به‌عنوان بخشی حساس در جایگاه خود به ‌عنوان یک انسان، حق سهیم شدن در میراث فرهنگی و فعالیت‌های فرهنگی جامعه را داشته باشد وظیفه پاسخگویی را برای حاکمان این جوامع در پی خواهد داشت و یکی از وظایف حاکمان، فراهم آوردن زمینه‌ها و ابزار مناسبی برای مشارکت انسان‌ها در این حوزه است.

بر این اساس هر کس حقی نسبت به فرهنگ دارد. همان‌گونه که حقی برای آموزش دیدن و کار کردن دارد. این امر و فهم این‌گونه به این موضوع وظیفه فراهم‌آوری زمینه‌ها و ابزار مشارکت فرهنگی را ایجاد می‌کند که خود زمینه‌ساز تلاش جهت وضع قوانینی از سوی حاکمان در سطح جهان در دهه‌های‌اخیر به‌منظور حفظ منافع عمومی در توسعه فرهنگی را به‌دنبال داشته است. محق بودن نسبت به فرهنگ و استفاده از آن‌طبق تعریف بیانیه‌حقوق بشر اساساً درباره حفظ و پاسداشت خلاقیت‌ها و سنن‌بشری است. «حق یک فرد برای فرهنگ آن است که او حق دارد از فرهـنگ ‌و فرآورده‌های آن که مبتنی بر ارزش‌هـای‌ او است لذت ببرد و این‌که او بخواهد این فرهنگ ‌و علم ‌او‌ بدون‌دخالت دولت پیشرفت‌ کند از حقوق بشری ‌اوست. طبق‌ قانون ‌بین‌المللی ‌حقوق بشر، حکومت‌ها ملزم به پیشبرد و حفظ فعالیت‌های فرهنگی و مصنوعات بشری به‌خصوص آن‌هایی که دربردارنده ارزش‌های جهانی هستند. می‌باشند»

از جمله حقوقی که یک انسان نسبت به فرهنگ دارد را می‌توان در موارد ذیل خلاصه کرد:

1- حق شرکت در زندگی فرهنگی

2- حق بهره‌بردن از منفعت‌های توسعه علمی.

3- حق فردی جهت حفظ و بهره‌برداری از منافع مادی و معنوی برآمده از تولیدات علمی، ادبی و هنری که خود او ایجاد کرده است.

4- حق آزادی از دخالت دولت در فعالیت‌های علمی و ابتکاری.

5- حق حفاظت از آثار و نتایج به جای مانده از گذشته

6- حق نسبت به این که یک فرد از توسعه فرهنگ مطمئن باشد.

«دولت‌ها دارای این الزام هستند که قدم‌های اساسی را در جهت توسعه، انتشار و ترویج علم و فرهنگ بردارند تا بتوانند فهم عمومی را از این حق مطمئن سازند»

7-      حق مصون ماندن از اعمال مضر فرهنگی.

- نقش دولت در فرهنگ

با توجه به تعاریفی که از دولت ارائه شد و به‌ عنوان بزرگ‌ترین سازمان اجتماعی مطرح شد باید گفت که اگرچه در کنار دولت، قدرت‌های خردتر و نهادهای دیگری نیز هست که طبق گفته میشل فوکو «دولت تنها بر اساس روابط سلطه و سرکوب موجود در جامعه می‌تواند عمل کند» (چاندارک، 1377: 56).

امّا این امر خود نشان می‌دهد که دولت دارای مهّم‌ترین جایگاه در بین دیگر قدرت‌های جامعه است امّا همان‌گونه که فوکو نیز بیان می‌دارد: «دولت به رغم قدرت زیاد دستگاه‌های آن نمی‌تواند تمام روابط قدرت موجود را تحت کنترل خود درآورد». از این رو می‌توان گفت که نقش دولت در عرصه اجتماع و به‌خصوص در عرصه فرهنگ با توجّه به آن‌که مفهوم فرهنگ دارای گستره‌ای به وسعت تمام نهادها و افراد جامعه است، دارای محدودیت است. با این حال چنان‌که ذکر شد نقش اصلی را ایفا می‌کند. این نقش بسته به رویکرد فرهنگی موجود در دستگاه‌های دولتی می‌تواند متفاوت باشد.

بررسی دیدگاههای در زمینه رابطه با دولت و فرهنگ:

1- دیدگاه مارکسیستی

در این دیدگاه فرهنگ به ‌عنوان نهادی برخاسته از نهاد اقتصاد دانسته می‌شود. به عبارتی «فرهنگ را شکل‌هایی از ساختار برتر جامعه می‌پندارد»

چرا که از این دیدگاه فرهنگ، محصول ایدئولوژی جامعه بوده که توسط طبقه حاکم تولید و منتشر می‌شود. لذا برای فهم فرهنگ، لازم است که فهم منافع طبقه حاکم و در نهایت روابط تولید و زیربنای اقتصادی آن جامعه را شناخت.

2- دیدگاه نئومارکسیستی

در مجموع باید گفت که دیدگاه نئومارکسیستی نقش دولت را در عرصه فرهنگ از این رو حائز اهمیّت می‌داند که جهت کسب اجماع عمومی، برای پیروی طبقات پایین از طبقه مسلّط برای دولت دارای نقش حیاتی است و کنترل اجتماعی از طریق کسب و ایجاد همین اجماع عمومی صورت می‌گیرد.

3- دیدگاه ساختارگرایی ـ کارکردگرایی

این دیدگاه جامعه را یک نظام کنشی دارای چهار جزء و به ‌عبارتی چهار نظام می‌داند. یکی از این نظام‌ها، نظام فرهنگی است که عبارتند از: «‌ادغام و اجتماعی شدن افراد در جامعه، یعنی یکپارچکی کامل جامعه

از این رو در دیدگاه ساختارگرایی- کارکردگرایی نیاز به دولت یا ضامن حفظ فرهنگ بسیار حیاتی جلوه می‌دهد و نکته قابل ذکر آن است که در این‌جا دولت وسیله حفظ فرهنگ است نه تولیدکننده فرهنگ.

4- دیدگاه محافظه‌کارانه

در این دیدگاه دولت برای این‌که اعمال کنترل بر جامعه داشته باشد، باید به ذوق و سلیقه فرهنگی آن‌ها توجه کند و لذا دولت نیز جذب فرهنگ توده‌ای می‌شود.

 ناگفته پیداست که دیدگاه محافظه‌کاری بر اهمیّت حضور دولت قدرتمند در عرصه فرهنگ جهت جلوگیری از ابتذال و به هرج و مرج کشیده شدن فرهنگ تأکید فراوان دارد. چنان‌که معتقدند: «فرهنگ نیازمند پشتوانه قدرت است که از گسترش عادات آشوبگرانه و خالی از فرهنگ جلوگیری کند»

5- دیدگاه پست مدرنیستی

دولت در دیدگاه پست مدرنیستی جایگاهی برای اعمال قدرت بر فرهنگ ندارد. اما اگر دولتی توانایی آن را داشته باشد که رسانه‌های گروهی را در انحصار خود درآورد و گفتمانی را در جامعه تبلیغ کند که با خواسته‌های دولتیان قرابت داشته باشد آن‌گاه باید گفت که دولت نقش اساسی را ایفا می‌کند. از این رو باید گفت که در دیدگاه پست مدرن اگر قدرت حکومت توانایی آن را داشته باشد که گفتمان و فرهنگ عصر خود را تأمین کند می‌تواند بر جامعه و دیگران حکومت کند. لذا نقش دولت در این دیدگاه، به اندازه نقشی است که یک رسانه گروهی می‌تواند ایفا کند.

6-دیدگاه اسلام

در نگاه اسلام دولت از جایگاه خاصی در اجتماع برخوردار است. چنان‌که در آیات و روایات مختلف با تأکید بر حرکت جمعی ضرورت تبعیت از رهبر را مورد توجّه قرار می‌دهد. همچنین در دیدگاه اسلامی جایگاه فرد و حقوق و آزادی‌های او در کنار اصالت جامعه از اهمیّت بسزایی برخوردار است. اما در عین حال آزادی‌های فردی در ارتباط با اجتماع پذیرفته می‌شود و مادامی‌که مخّل نظم اجتماعی نباشد و کراهت آن از جامعه دور باشد مورد پذیرش است و دولت‌ها ملزم به رعایت آن می‌باشند.

با این حال دولت‌ها خود را موّظف به رسیدگی به امور اجتماع در تمامی شئون آن می‌دانند. این دیدگاه به خصوص در دیدگاه اندیشمندان معاصر همچون استاد شهید مرتضی مطهّری در مورد دخالت تامّه دولت در امور اجتماعی انسان با اعتقاد بر «هدایت عامه نبوی» مورد توجه می‌باشد. چنان‌که استاد مطهّری در کتاب آشنایی با قرآن در تفسیر آیه لا اکره فی‌الدین، ضمن تفکیک آزادی عقیده از آزادی علم، انسانی را که با بیان داشتن‌ این حق که دارای آزادی عقیده است و عقیده‌ای را که بر ضد انسان و انسانیت برگزیند نفی می‌کند: «این جور نیست که بشر هر چه را که بخواهد و خودش انتخاب کرده است حقش می‌باشد. انسان حقوقی دارد ولی حقوق انسانی و آزادی‌های انسانی، یعنی در مسیر انسانی. بشر وقتی کارش برسد به جایی که این اشرف کائنات که باید همه موجودات و مخلوقات را در خدمت خودش بگیرد و بفهمد: و خلقنا لکم ما فی‌الارض جمیعا. این چوب و این سنگ و ... و این همه چیز در خدمت تو باشد و تو تنها باید خدای خودت را پرستش کنی و بس. یک چنین موجودی بیاد خرما یا سنگ یا چوب را پرستش کند. این انسانی که به دست خودش از مسیر انسانیت منحرف شده. چون از مسیر خود منحرف شده به خاطر انسانیت و حقوق انسانیت باید این زنجیر را به هر شکل هست از دست و پای این شخص باز کرد: اگر ممکن است، خودش را آزاد کرد. اگر نه، لااقل او را از سر راه دیگران برداشت» (استاد مطهری،1370. ج 3:‌220).

به‌طور کلّی به نظریات بیان شده در مورد نقش دولت در فرهنگ می‌توان دو دیدگاه کلان دست یافت؛ دیدگاه نخست معتقد به عدم دخالت دولت در برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری فرهنگی است و دیدگاه دوّم معتقد به ایفای نقش مؤثر دولت و حضور آن در سطح مدیریت مسایل فرهنگی است.

7- دیدگاه عدم دخالت دولت در فرهنگ

ریشه و پیدایش این دیدگاه را باید در فلسفه حاکمیت نظام سرمایه‌داری جستجو کرد. با دگرگونی‌های به وجود آمده در اقتصاد و بحران‌هایی که در حوزه اقتصاد در سال‌های پس از جنگ جهانی دوّم ایجاد شد، کارایی دولت در اداره امور مختلف اجتماع با چالش روبه‌رو شد. از دهه 1980 با مطرح شدن خصوصی‌سازی یعنی واگذاری امور از نهاد دولت به مردم، در برخی از کشورها وارد مرحله تازه‌تری شد. واحدهای بزرگ و متوسطی که در اختیار دولت‌ها بود با انگیزه افزایش کارایی اقتصادی و با برنامه‌های خاص به صاحبان سرمایه منتقل شد. در نیمه دوم دهه هشتاد با تحولات سیاسی - اجتماعی که با اضمحلال مارکسیسم و کمونیسم در کشورهای اروپای شرقی و شوروی سابق پدید آمد، زمینه بروز این موضوع تشدید و به ‌صورت یک روند تحولات عمده جهانی مطرح شد. به ‌گونه‌ای که اگر در کشوری خصوصی‌سازی به‌ عنوان یک امر ضروری واقعیت نداشت، برای همراهی با قافله جهانی با تأیید بانک جهانی برای پذیرش برنامه‌های اقتصادی آن کشور، در دستور کار دولت‌ها قرار می‌گرفت.

در این دیدگاه توسعه فرهنگی بیش‌تر جنبه توسعه ابزاری دارد. بدین مضمون که توسعه‌ای که مشاهده می‌شود بیش‌تر در توسعه ابزارهای فرهنگی است که در خدمت حکومتند. در واقع در این باور، دولت‌ها به جای تعمیق نگرش‌ها و توسعه اندیشه‌های فرهنگی به رو بناها توجه دارند و از آن چهره‌ای جذاب و رنگارنگ می‌سازند. 

8- دیدگاه دخالت دولت در فرهنگ

این دیدگاه که بر پایه‌های ایدئولوژیک مبتنی است، به دولت به‌ عنوان مرکزیت و محور نظام اجتماعی نگاه می‌کند. در این دیدگاه دولت به عنوان بزرگ‌ترین نهاد در نظام موازنه اجتماعی مسؤولیت سرپرستی و تکامل ساختارهای اجتماعی را برعهده دارد. لذا دولت نه تنها متوّلی تکامل فرهنگ بلکه سرپرست رشد و تکامل تمامی ابعاد اجتماعی حیات بشری است.

 

 

 منابع

-         اجلالی، پرویز. (1379). سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی فرهنگی در ایران. تهران: نشر آن.

-          بشیریه، حسین. (1379). نظریه‌های فرهنگ در قرن بیستم. تهران: مؤسسه فرهنگی آینده پویان.

-          بلینگتون، روزاموند و دیگران. (1380). فرهنگ و جامعه: جامعه‌شناسی فرهنگ. (ترجمه‌ی فریبا عزب دفتری). تهران: نشر قطره.

-         چاندور، نیوا. (1377). جامعه مدنی و دولت. (ترجمه‌ی فریدون فاطمی و وحید بزرگی). تهران. نشر مرکز.

-          داگلاس، یان. (1383). جهانی شدن به مثابه حاکمیت. (ترجمه‌ی محمد‌استوار و رامین کریمیان). تهران: مجله

-         مجلس و پژوهش.

-          ژیرارد، آگوستین. (1372). توسعه فرهنگی. (ترجمه عبدالحمید زرین قلم). تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

-          عالم، عبدالرحمن. (1373). بنیادهای علم سیاست. تهران: نشر نی.

-          فاضلی، نعمت‌ا... . (1376). فرهنگ و توسعه. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

-          کاستلز، امانوئل. (1380). عصر اطّلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ. (ترجمه‌ی احمد علیقلیان و دیگران). تهران: طرح نو.

-          کوثری، مسعود. (1379). مشارکت فرهنگی. تهران: نشر آن.

-          گرانپایه، بهروز (1377). فرهنگ و جامعه. جلد اول. تهران: شریف.

-      مائو، رنه. (1353، تابستان). مسایل و چشم‌اندازهای فرهنگ در جهان کنونی. (ترجمه آدینه). تهران: فصلنامه- فرهنگ و زندگی. شماره یک. 

-          مسایل و چشم‌اندازهـای فرهنگ (مجموعـه مقالات). (1381). (ترجمه‌ی بهروز منتظمی و دیگران). تهران: وزارت فرهنگ.

-          مسجد جامعی، احمد. (1373، آذر و دی). مدیریت فرهنگ در رویارویی با دو نگرش. تهران: نشر کلمه. شماره 12.

-          مطهری، مرتضی. (1370). آشنایی با قرآن. جلد سوّم. تهران. نشر صدرا.

-          معینی، جهانگیر. (1374). نظریه و فرهنگ. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بین‌المللی.

-         ملاحظاتی چند پیرامون سیاست فرهنگی اروپای متحد. (1378). تهران: نشریه مناطق آزاد. 

-          یونسکو. (1379). راهبردهای عملی توسعه فرهنگی. (ترجمه‌ی محمد فاضلی). تهران: تبیان.

-          یونسکو. (1380). صنایع فرهنگی (مانعی بر سر راه آینده فرهنگ). (ترجمه‌ی مهرداد وحدتی). تهران. نشر نگاه معاصر.


-Arnold, Matthew:(1960) Culture and Anarchy.(London, Cambridge University Press.
-De Cuellar, Perez:(1996). "Our Creative Diversity", Report of the World 
Commission on Culture Development.UNESCO. 
-Gary, Michael, Gigi Bradford and Glenn Wallach;(2000), the politics of culture: Policy Perspectives for Individuals, Institutions and Communites. New York. 
-Ken Ichiro, Hirano:( 1993). the State and Cultural Transformation in Moderneast Asia; United – Nations University Press, Tokyo.
-Trotter, Robin: (2000). Cultural Policy, YWCC. .. . 
-Webster’s World of Cultural Policy. 2002.


خلاصه کنفرانس:

از جمله مسایلی که ریشه‌ای عمیق با انسانیت انسان دارد، فرهنگ است. فرهنگ هر مفهومی که داشته باشد واژه‌ای است که بیانگر تفاوت انسان‌ها از سایر موجودات و در همان حال جداکننده انسان‌ها از یکدیگر و به هم پیوند دهنده آن‌ها است. زیرا از یک سو فرهنگ خاص گروهی از انسان‌ها، آن‌ها را از دیگر گروه‌ها متمایز می‌سازد و در عین حال در یک گروه، آن فرهنگ وجه اشتراک بین آن‌ها محسوب می‌شود. بر این اساس انسان‌ها از دولت‌ها انتظار آن را دارند که در این راه که به وجه اشتراک و افتراق آن‌ها منتهی می‌شود، آن‌ها را یاری رساند و اگر بحران یا مشکلی ایجاد شد به حل و فصل آن بپردازد و این‌جاست که سیاست‌گذاری فرهنگی که همان تلاش تصمیم‌گیران اجتماع برای تعیین الگوها و خط‌مشی‌های فرهنگی آن جامعه است، پدید می‌آید. از این رو شهروندان و دولت خواسته‌های خود از یکدیگر را به نقد و ارزیابی می‌کشانند.