به نام خدا

موضوع درس: دولت و فرهنگ

استاد مومنی

ارائه دهندگان : خانم سنگسری،خانم پنیزه،خانم عامری

تاریخ ارائه: دوشنبه 4/9/1392

 

دین و سیاست

رابطه دین و سیاست از نگاه قرآن کریم (قسمت دوم)

 

رابطه دین و سیاست

قبل از بیان رابطه دین و سیاست باید تعریف صحیحی از دین و سیاست داشته باشیم.

تعریف دین: دین برنامه زندگی انسان  ‎ها و طریق رسیدن به سعادت دنیا و آخرت و حقیقت جهان هستی و امکان قرب الهی است بنابراین دین علاوه بر این ‎که راه رسیدن به سعادت و خوشبختی اخروی را بیان می‎کند برای زندگی دنیوی انسان نیز برنامه دارد. دین مرکب از سه جزء است: جزء اول اعتقادات قلبی و ایمان است مثل اعتقاد به رسالت، امامت، توحید، معاد و امثال این‎ها که بیان‎کننده ارتباط انسان با جهان و با خالق است. جزء دوم دین، احکام عملی می‎باشد یعنی دستورات الهی که از سوی خداوند و به وسیله پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه معصومین برای ما بیان شده است مانند واجبات و محرمات، مطهرات و نجاسات، عبادات و معاملات و بطور کلی بایدها و نبایدها.

جزء سوم آن اخلاقیات است که شامل تبیین فضایل و رذایل اخلاقی و شیوه دوری از رذایل و رسیدن به فضایل است. تعریف سیاست: اما سیاست عبارتست از تدبیر امور کشور، یعنی اندیشه چگونگی برخورد و تعامل در همزیستی افراد جامعه با یکدیگر و با جوامع و کشورهای دیگر در ابعاد مختلف، از جمله امنیّت، رفاه، اقتصاد، فرهنگ، بهداشت، نگهداری و نگهبانی از مرزها، چگونگی بهره‎برداری از منابع طبیعی کشور و امثال این امور که در خصوص چگونگی زندگانی جمعی مردم یک کشور است.[1]

پس از شناخت دین وسیاست باید گفت که چون دین در برگیرنده تمام ابعاد زندگی انسان است، شامل سیاست نیز می‎گردد چرا که سیاست به مفهوم مدیریت جامعه بر مبنای سعادت مادی و معنوی می باشد. به عبارت دیگر دین اسلام برای چگونگی اداره حکومت، برنامه دارد و از این جنبه زندگی انسان‎ها غافل نمانده است. جلوه‎های بارز دخالت دین در عرصه سیاست و اجتماع را می‎توان در احکام زیر مشاهده کرد:

1. احکام مربوط به جهاد و نیروهای نظامی، جنگ با دشمن خارجی و یا دفاع در برابر آن‎ها، تقسیم غنایم جنگی، چگونگی برخورد با اسرای جنگی و گرفتن جزیه از کفار غیر حربی و... .

2. احکام مربوط به امر به معروف و نهی از منکر و شرایط آن.

3. احکام مربوط به حدود و قصاص و دیات و تعزیرات و ارث.

4. احکام مربوط به خمس و زکات و موارد مصرف آن‎ها.

5. احکام مربوط به معاملات و چگونگی انجام تجارت.

نظریه دیگری معتقد است که دین از سیاست جداست و این‎ دو ربطی به یکدیگر ندارد. دین مأمور به تأمین سعادت اخروی افراد است و سیاست مأمور به تأمین سعادت دنیوی افراد. جلوه دین در زندگی دنیوی انسان تنها محدود به احکام فردی است.

منشأ پیدایش این نظریه این است که آنها در رابطه با سیاست دیدگاهی منفی دارند. زیرا در مورد سیاست دو تلقی وجود دارد.

نخست رویکرد منفی از سیاست است که با نیرنگ و فریب دادن دیگران توأم است، و این نگرش ناشی از آثار برخی نویسندگان آغاز عصر نوزایی (رنسانس) نظیر ماکیاولی در غرب است، علاوه بر این عملکرد و رفتار حاکمان ظالم و مستبد در طی قرنهای پیشین نیز تأثیر زیادی در آن داشته است، در اسلام این برداشت از سیاست پذیرفته نیست، نگرش دوم، تلقی مثبت از سیاست است، در این رویکرد حاکمان بر مبنای مصالح مادی و معنوی، مدیریت جامعه را عهده‌دار هستند».[2] لذا سیاست و تدبیر اگر بر پایه عدل و انصاف باشد از متن دین است و اگر بر اساس حیله و تزویر باشد، در تضاد با دین و شریعت خواهد بود.

کسانی که به عدم دخالت دین در سیاست و حکومت گرایش دارند، آن گاه که درصدد ارائه تعریف از دین برمی‌آیند سعی می‌کنند تعریفی از دین ارائه دهند که با گرایش آنها همسو باشد، مثلا می‌گویند دین صرفاً بیانگر تنظیم رابطه معنوی انسان با خداست و یا به تعبیری دیگر، دین امری است که در زندگی اخروی انسان مؤثر است. با طرح چنین تعریفی از دین طبیعی است که به راحتی می‌توان گفت که سیاست چه ارتباطی با دین دارد؟

«مروری اجمالی بر گذار تاریخی سکولاریسم نشان می‌دهد که خاستگاه سکولاریسم غرب است و ریشه در رخدادها و مسائلی دارد که در قرون وسطی بر غرب گذشت و نارسایی مفاهیم انجیل و مسیحیت، حاکمیت رجال کلیسا و عدم جواز نشر مسائلی که با انجیل منافات داشت، تعارض علم و عقل با دین، انحطاط جامعه مسیحی و حاکمیت استبداد و اختناق کلیسا موجب کنار گذاشته شدن دین از عرصه جامعه گردید و در نهایت نهضت اصلاح دینی، حاکمیت کلیسا را متزلزل کرد و با ارائه آموزه‌هایی که سکولاریسم را در پی داشت، زمینه ساز حاکمیت پادشاهان و سلاطین بر امور سیاسی و اجتماعی و منزوی شدن کلیسا و رجال دین گردید.»[3]

اسلام، اندیشه سکولاریسم را بر نمی‌تابد در اندیشه سکولاریسم، حق قانون گذاری و حاکمیت به غیر خدا یعنی انسان واگذار گردیده است. در حالی که در بینش توحیدی مالکیت و حاکمیت حقیقی و اصلی از آن خداست و بدون اذن او هیچ انسانی حق ندارد بر دیگری حکم براند. از سوی دیگر در اندیشه سکولار، دین امری فردی قلمداد شده، و به رابطه فردی انسان و خدا ارتباط دارد. ولی آن گاه که ضرورت دین به عنوان مجموعه‌ای مشتمل بر قوانین اجتماعی بر سعادت مادی و معنوی انسان اثبات گردد، طبعاً گرایش سکولاریسم طرد می‌شود. «دین هرگز از حکومت و سیاست جدا نمی‌باشد زیرا دین موعظه و نصیحت و تعلیم محض مسائل فردی بدون اجتماعی و مسایل اخلاقی و اعتقادی بدون سیاسی و نظامی و مانند آن نیست بلکه احکام اجتماعی و سیاسی نیز دارد».[4]

نگاهی گذرا به قرآن، سنت و فقه اسلامی، نشانگر این است که متون مربوط به ابعاد اجتماعی دین به مراتب حجم بیشتری را نسبت به متون مربوط به ابعاد فردی به خود اختصاص داده است. «اگر اسلام نظارت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و دفاع دارد، اگر حدود و مقررات و قوانین اجتماعی و جامع دارد این نشان می‌دهد که اسلام یک تشکیلات همه جانبه و یک حکومت است و تنها به مسأله اخلاق و عرفان و وظیفه فرد نسبت به خالق خود یا نسبت به انسان‌های دیگر نپرداخته است، اگر اسلام آمده است تا جلوی همه مکتب‌های باطل را بگیرد و تجاوز و طغیان طواغیت را در هم کوبد، چنین انگیزه‌ای بدون حکومت و چنین هدفی بدون سیاست هرگز ممکن نیست».[5]

یکی از ادله‎ای که اتهام سکولاری را نه تنها از اسلام، بلکه از ادیان و پیامبران آسمانی رفع می‎کند، برقراری عدالت اجتماعی به عنوان هدف بعثت پیامبران در قرآن مجید است.[6]

استاد شهید مرتضی مطهری در پاسخ به یکی از نویسندگان غرب‎زده که معتقد است دین با زندگی مردم سر و کار ندارد می‎نویسد: «مگر قرآن هدف انبیاء و مرسلین را بیان نکرده است؟‌ مگر قرآن در کمال صراحت نمی‎گوید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» ما همه پیغمبران را با دلایل روشن فرستادیم و با آن‎ها کتاب و مقیاس فرود آوردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.[7] قرآن عدالت اجتماعی را به عنوان یک هدف اصلی برای همه انبیاء ذکر می‎کند.[8]

متفکر شهید (استاد مطهری)، دین اسلام را یگانه دینی می‎داند که در میان ادیان و مذاهب مختلف در شؤون زندگی مردم مداخله کرده است و رابطه تنگاتنگ با مقوله حکومت و سیاست دارد و نسبت این دو را نسبت «روح و بدن» و «مغز و پوست» وصف می‎کند.[9] «نسبت این دو با هم نسبت «روح و بدن» است، این روح و بدن، این مغز و پوست باید به یکدیگر بپیوندند. فلسفه پوست حفظ مغز است. اگر این پوست از مغز جدا باشد، البتّه مغز گزند می‎بیند و پوسته خاصیتی ندارد. باید سوخته و ریخته شود».[10]

مرحوم امام (ره) که خود معمار حکومت اسلامی ایران است در سراسر کتاب‎ها، نامه‎ها و سخنرانی‎های خود بر رابطه تنگاتنگ دین و سیاست و تشکیل حکومت تأکید دارند: «کتاب‎های قطوری که از دیر زمان در زمینه‎های مختلف حقوقی تدوین شده، از احکام قضا و معاملات و حدود و قصاص گرفته تا روابط بین ملت‎ها و مقررات صلح و جنگ و حقوق بین‎الملل عمومی و خصوصی، شمه‌ای از احکام نظامات اسلام است.»[11]

ایشان در مقام ارائه دلیل بر لزوم دخالت دین در حوزه سیاست و تشکیل حکومت، پس از بیان لزوم وجود مؤسسات اجرایی برای اجرای قوانین و مقررات دین اسلام، به سنت و رویه حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ تمسک می‎کنند: «سنت و رویه پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است زیرا اولاً خود تشکیل حکومت داد... ثانیاً برای پس از خود به فرمان خدا تعیین حاکم کرده است... بدیهی است ضرورت اجرای احکام که تشکیل حکومت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست و پس از رحلت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز ادامه دارد. طبق آیات شریفه قرآن،[12] احکام اسلام محدود به زمان و مکان خاصی نیست و تا ابد باقی و لازم الاجرا است... این حرف که قوانین اسلام تعطیل‎پذیر یا منحصر و محدود به زمان یا مکانی است، برخلاف ضروریات اعتقادی اسلام است بنابراین چون اجرای احکام پس از رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ تا ابد ضرورت دارد، تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجراء و اداره ضرورت می‎یابد.»[13]

امام در ادامه، رویّه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب را دلیل دیگر لزوم تشکیل حکومت می‎دانند و سپس از ماهیت و کیفیت قوانین اسلام به عنوان چهارمین دلیل لزوم تشکیل حکومت از سوی دین و شریعت نام می‎برند: «ماهیت و کیفیت این قوانین می‎رساند که برای تکوین یک دولت و برای اداره سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع گشته است.

________________________________________

[1] . خلخالی موسوی، سید محمد مهدی، شریعت و حکومت، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ اول 1377 ش، ص 25.

[2] . محمد جواد نوروزی، نظام سیاسی اسلام، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 79، قم، ص 16.

[3] . همان، ص 33 ـ 34.

[4] . عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، مرکز نشر اسراء، قم، 78، ص 73.

[5] . همان، ص 75.

[6] . قدردان ملکی، محمد حسن، حکومت دینی از منظر استاد شهید مطهری، ، قم، چاپ اول، تابستان 79، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ص 21.

[7] . سوره حدید، آیه 35.

[8] . مطهری، مرتضی، همان، صص 88 و 89.

[9] . قدردان ملکی،محمد حسن، پیشین، ص 23.

[10] . مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، انتشارات صدرا، ص 32.

[11] . امام خمینی، ولایت فقیه، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، چاپ دوم، زمستان 1373، ص 6.

[12] . برای نمونه رجوع کنید به: آیه 52 سوره ابراهیم، آیه 2، سوره یونس، آیه 49، سوره حج،‌آیه 40، سوره احزاب و آیه، 70 سوره یس.

[13] . ولایت فقیه، همان، صص 19ـ17.

 

پیوند دین و سیاست از نگاه امام خمینی(ره)

 

 

پیشگفتار

تشکیل حکومت دینی مبتنی بر ولایت فقیه در ایران با منافع استعمار در تضادبوده و باعث شد که تز جدایی دین از سیاست از سوی استعمارگران به طور گسترده طرح شود. جای تردید نیست که تز جدایی دین از سیاست در راستای مقابله با دین و خارج نمودن آن از صحنه سیاست صورت گرفته است.

در عصر حاضر امام خمینی(ره) پرچمدار تفکر رابطه دو عنصر دین و سیاست بود. خیلی از صاحب نظران اسلامی پیوند دین و سیاست را مطرح کرده اند; ولکن در عمل موفق به تشکیل حکومت دینی نشدند، اما امام راحل با تشکیل حکومت دینی مبتنی بر ولایت فقیه و ارائه حکومت اسلامی عملا اثبات نمود که بین دین و سیاست و دنیاو آخرت رابطه وجود دارد و اینها مکمل یکدیگرند. امام راحل با تدوین اولین اثر سیاسی خود به نام «کشف الاسرار» نخستین گام را در ترویج پیوند دین وسیاست برداشته و در اشاعه تفکر آمیختگی دین و سیاست موفق بود. امام عقیده داشت که جدایی دین از سیاست، شعاری استعماری است که در ابتدا بنی امیه وبنی عباس طراحان آن بوده و در قرون اخیر این تز الحادی از سوی استعمارطرح ریزی و ترویج شده و استعمار مبلغ این تز می باشد.

با توجه به نقش بنیادی تفکر رابطه دین و سیاست در بالندگی، پویایی و جامعیت اسلام; بر آن شدیم که تفکر سیاسی امام راحل را در این خصوص مورد تحلیل قراردهیم.

بی تردید در عصر حاضر پرچمدار رابطه دو عنصر دین و سیاست امام راحل است. امام تلفیق این دو عنصر را طی سالهای متمادی با پیامها، سخنرانیها وتدوین کتابها بیان کرده است.

برای تبیین و تفسیر اندیشه سیاسی امام لازم است که این دیدگاه از زاویه های مختلف مورد تحلیل قرار گیرد. امام قبل از آنکه یک رهبری سیاسی باشد یک رهبردینی است; از این رو باید دید که این تفکر در حوزه فرهنگ و معارف عمیق و بلنداسلام چه جایگاهی دارد؟ و دلایل این نگرش چیست؟ و طرفداران این بینش چه کسانی بوده و هستند؟ ما این بحث را در محورهای زیر مورد تحلیل قرار می دهیم:

الف- معنای سیاست

«سیاست در اصل از واژه «سوس » گرفته شده و به معنای مملکت داری و اصلاح امور مردم و اداره کردن کارهای کشوری است.»

علامه طریحی می نویسد: «السیاسه القیام علی الشی ء بما یصلحه » سیاست دینی اقدام برای سامان دادن چیزی به وسیله اموری که آن را اصلاح کند و سامان بخشد.

«سیت الرعیه امرتها و نهیتها»

«سیاستمدار کسی است که در امور سیاسی کشوربصیر و کارآزموده باشد.»

از تعاریفی که لغت شناسان در خصوص سیاست نمودندمی توان گفت: سیاست یعنی تدبیر اصولی و جامع برای اجرای عدالت اجتماعی و حفظکشور و فراهم نمودن امکانات برای تکامل مادی و معنوی انسانها.

ب- سیاست و اقسام آن از نگاه امام خمینی(ره

امام خمینی با ژرف اندیشی خاص در ابتدا تعریف صحیح از سیاست ارائه داده آن گاه بین سیاست اسلامی و سیاست شیطانی مرزبندی نموده و سپس رابطه دین با سیاست اسلامی را مطرح کرده است. ازدیدگاه امام سیاست به سه قسم تقسیم شده است:

1- سیاست شیطانی: سیاست شیطانی یعنی خدعه و نیرنگ که پرچمدار آن در عصرحاضر استکبار جهانی است.

امام راحل در تعریف این قسم از سیاست فرمود: «وقتی که ما در حبس بودیم رئیس امنیت آن وقت، ضمن صحبتهایش گفت: آقا سیاست عبارتست از دروغگویی، عبارتست از خدعه، عبارتست از فریب، عبارت ازپدر سوختگی است این را بگذارید برای ما من به او گفتم این سیاست مال شمااست. البته سیاست به آن معنایی که اینها می گویند که دروغگویی و چپاول مردم با حیله و تزویر، تسلط بر اموال و نفوس مردم. این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد و این سیاست شیطانی است.» تلقی امام ازاین نوع سیاست ریشه دراندیشه سیاسی امام علی(ع) دارد که آن حضرت از این قسم سیاست با عنوان سیاست جور یاد کرده است: «بئس السیاسه الجور.» سیاست بدین معنا اینست که بامعنای اصلی خود تناسب نداشته و از معنای خود تحریف شده است. متاسفانه واژه «سیاست » همانند برخی از واژه ها مانند واژه «استعمار» و .. . از معنای خود تحریف شده و به معنای خدعه و نیرنگ تفسیر شده است و همین تفسیرغیر صحیح باعث شده که شعار جدایی دین از سیاست مورد قبول برخی واقع شود. طبیعی است که سیاست به معنای فریب نه تنها اسلام با آنها رابطه ندارد، بلکه با آن در تضاد کامل است و ساحت مقدس دین و دین مداران از آن مبرا است. یکی ازعوامل عمده که باعث شد تز جدایی دین از سیاست رواج پیدا کند; همانا خلط بین سیاست اسلامی با سیاست شیطانی است. سیاست به معنای شیطانی آن است که محمدعبده در باره اش چنین می نویسد: «به خدا پناه می برم از سیاست و کلمه سیاست ومعنای سیاست و هر حرفی که در سیاست تلفظ می شود ...»

یکی از اوصاف برجسته رهبران دینی این بوده است که آنها برای تشکیل حکومت و حفظ آن از سیاست شیطانی بهره نگرفتند. چنانکه برخی از اصحاب علی(ع) به ایشان عرض کردند که درسیاست این قدر صداقت و صراحت شرط نیست که شما رعایت می کنید. امام در جواب فرمود: «آیا به من دستور می دهید که برای پیروزی خود از ظلم در حق کسانی که بر آنان حکومت می کنم استمداد جویم، سوگند به خدا تا خورشید طلوع می کند وستاره در آسمان چشمک می زند چنین کاری نمی کنم ...» به خاطر عدم بهره گیری علی(ع) از سیاست شیطانی بود که برخی تصور می کردند که: معاویه از علی(ع)سیاستمدارتر است. از این رو امام علی(ع) فرمود: «والله ما معاویه بادهی منی و لکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس.» قسم به خدامعاویه سیاستمدارتر از من نیست ولی او نیرنگ می زند و مرتکب گناه می شود، اگرنیرنگ خصلت زشتی نبود من سیاستمدارترین مردم بودم. در عصر ما استکبار جهانی به بهره گیری از اهرم یاست شیطانی می خواهد بر جهان مسلط شود که این سیاست رااز فرعونهای تاریخ به ارث برده است: «ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلهاشیعا»

2- سیاست حیوانی: سیاست حیوانی که به دفع فساد از زندگی انسان توجه دارد و به ابعاد معنوی و الهی نظر ندارد، امام از آن تعبیر به سیاست حیوانی نموده و این نوع سیاست مورد تایید امام است. او در این خصوص فرمود: «...اگر فرض کنیم که یک فردی پیدا شود که سیاست را صحیح اجرا بکند نه به آن معنای شیطانی فاسدش، یک حکومتی، یک رئیس جمهوری، یک دولتی سیاست صحیح را اجراکند که به خیر و صلاح ملت باشد، این سیاست یک بعد از سیاستی است که برای انبیاء و اولیاء بوده و حالا برای علمای اسلام ... انسان فقط یک حیوان نیست که خوردن و خوراک همه شوون او باشد، سیاست اگر صحیح باشد امت را در یک بعدهدایت می کند و راه می برد و آن بعد حیوانی است، بعد اجتماعی مادی است، و این سیاست یک جزء ناقص سیاستی است که در اسلام برای انبیا و اولیاء ثابت است.»

3- سیاست اسلامی: سیاست اسلامی همان سیاستی است که انبیا و اولیاء از آن به عنوان ابزار در جهت اجرای قوانین الهی، برقراری عدالت، حاکمیت خدا، احقاق حق و خدمت به بندگان خدا استفاده می کردند. امام راحل در تعریف این قسم از سیاست می فرماید: «... این سیاست سیاست رایج در کشورها یک جزء ناقصی است از سیاست که در اسلام برای انبیا و اولیاء ثابت شده است.» اما سیاست به معنای اینکه جامعه را ببرد هدایت کند و به آن جای که صلاح جامعه و افراد است، این درروایات ما برای نبی اکرم(ص) با لفظ سیاست ثابت شده است ... در روایت است که پیغمبر اکرم مبعوث شده که سیاست امت را متکفل باشد. همچنین ایشان فرمود: «انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاستی که مردم را از اینجا حرکت می دهد و [به] تمام چیزهایی که به صلاح ملت و مردم است هدایت می کند.» با توجه به تعریفی که امام از سیاست اسلامی ارائه داد می توان گفت انبیا و ائمه(ع)سیاستمدارترین انسانها بودند به دلیل اینکه آنها لایق و شایسته ترین افرادبرای اعمال چنین سیاستی بودند و دیدگاه امام، همآهنگ با روایات است که درروایات سیاست به همین معنای که امام بیان کرد، تعریف شده است. امام صادق(ع)در خصوص سیاست پیامبر اکرم(ص) فرمود: «خداوند پیامبرش را تربیت کرد و نیکو تربیت کرد، وقتی که تربیت او را تکمیل کرد ... سپس امر دین و امت را به او واگذار نمود تا سیاست امور بندگان را به عهده بگیرد.»

در زیارت جامعه در وصف امامان معصوم آمده است: «... وساسه العباد و ارکان البلاد ...» سیاست به معنای حقیقی آن است که اندیشمندانی همانند ابوحامد غزالی، محمدتقی جعفری و امام راحل و ... آن را از ضروریات بشر دانسته اند.

ج- چگونگی رابطه دین و سیاست

مقصود از چگونگی رابطه دین و سیاست این است که دین به عنوان یک مکتب همان طوری که در باره نیازهای مادی، معنوی و فردی بشر،برنامه داشته و پاسخگو است; در خصوص حکومت که یکی از نیازهای اساسی حیات سیاسی و اجتماعی بشر است; نیز برنامه داشته و پاسخگو است. اسلام با ارائه نوعی از حکومت، قوانین کلی حکومت را بیان کرده و نسبت به عنصر حکومت بی تفاوت نبوده است. در ساختار قانونگذاری اسلام همان طوری که قوانین فردی وجود داردقوانین سیاسی نیز پیش بینی شده است، تا انسانها از این قوانین کلی استفاده نموده و از عقل خود در تطبیق آن قوانین بهره گیرند و حکومت تشکیل دهند. ازاین رو است که اسلام در باره رهبری و نحوه شکل گیری حکومت شرایط و معیارهایی را بیان کرده است. عالمان و مصلحان اسلامی همانند امام راحل، همان حکومت ارائه شده از سوی دین را که از آن به عنوان «حکومت اسلامی » و یا «حکومت دینی » یاد می شود; مطرح کرده است. بر این اساس سیاست جزء دین است نه خارج ازدین. امام خمینی(ره) در باره موضع دین نسبت به حکومت فرمود: «گمان نشوداسلام مثل مسیحیت هست که فقط رابطه معنوی بین افراد و خدای تبارک و تعالی است و بس. اسلام برنامه زندگی دارد، اسلام برنامه حکومت دارد.» «حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله(ص) است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم برتمام احکام فرعیه ... است.» د دیدگاهها در باره رابطه و عدم رابطه وسیاست در باره رابطه و عدم رابطه دین و سیاست دو گرایش و دیدگاه عمده وجوددارد: 1 دیدگاه رابطه دین و سیاست طرفداران رابطه دین و سیاست گرچه درچگونگی رابطه و دلایل آن خط مشی واحد را دنبال نمی کنند ولی اصل رابطه دین وسیاست را همه قبول دارند. بر اساس این دیدگاه، دین به صورت مجموعه قوانین؟؟؟؟ تکامل مایی و معنوی آن تشریع شده; و در تمام صحنه های سیاست، اجتماعی،فرهنگی و ... حضور دارد. اصولا فلسفه تشریع دین نیز همین است. از این رو اگردین نتواند پاسخگویی نیازهای دنیا و آخرت باشد; با اصل تشریع آن منافات دارد. بر اساس این نگرش که در عصر حاضر امام راحل پرچمدار آن است; دنیا وآخرت، عرفان و سیاست از هم جدا نبوده و مکمل یکدیگرند. دین فقط در مقوله خداو معاد و ارتباط انسان به خدا خلاصه نمی شود. از این رو قوانین الهی هماننددانه های تسبیح با همدیگر پیوند دارند که قوانین عبادی آن آثار سیاسی داشته وقوانین سیاسی اجتماعی آن بار و آثار عبادی دارند و سیاست جزء دیانت است واین آمیختگی آن قدر عمیق است که بین دین و سیاست وحدت است; و نسبت دین وسیاست همانند نسبت روح و بدن می باشد چنانکه شیخ محمود شلتوت و استاد شهیدمطهری فرمودند: «تنها در یک صورت است که می توان مساله حکومت را از دین درآیین اسلام جدا کرد و آن هنگامی است که بتوان پیوند جسم را از روح آدمی گسست!...» شهید مطهری فرمود: «... بزرگترین آرزوی هواخواهان ترقی اسلام باید تواءم شدن سیاست و دیانت باشد. نسبت این دو با هم نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست باید با یکدیگر بپیوندند.»

تعریف و تفسیری که امام راحل از دین ارائه می دهد همان تفسیری است که مورد تحلیل قرار گرفت . از نگاه امام دین به مجموعه قوانین فردی و ارتباط انسان با خدا تفسیر شده است. او عقیده دارد که دین تنها در معنویات ظهور پیدا نمی کند بلکه دین مجموعه ای از قوانین فردی و سیاسی و ... است که مسایل سیاسی آن از مسایل عبادیش بیشتر است و هیچ موضوع حیاتی در سیستم قانونگذاری اسلام فاقد برنامه نیست. امام راحل فرمود: «اسلام مکتبی است برخلاف مکتبهای غیر توحیدی، در تمام شوون فردی، اجتماعی، مادی، معنوی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی دخالت ونظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز ... فروگذار نکرده است.»:«اسلام دینی است که احکام عبادیش سیاسی است این جمعه این خطبه های جمعه آن عید آن خطبه های عید، این اجتماع این مکه این مشعر این منی این عرفات همه اش مسایل سیاسی است.» «نسبت اجتماعات قرآن با آیات عبادی آن نسبت صد به یک هم بیشتراست از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام رادربردارد سه چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقداری از احکام مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات،اقتصادیات، حقوق سیاست و تدبیر جامعه است.»:«بسیاری از احکام عبادی اسلام منشا خدمات اجتماعی و سیاست است. عبادتهای اسلام اصولا تمام با سیاست و تدبیرجامعه است. مثلا نماز جماعت و اجتماع حج در عین حال معنویت آثار اخلاقی واعتقادی حائز آثار سیاسی است.»

 

 

 منبع: امام خمینی، ولایت فقیه، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، چاپ دوم، زمستان 1373