به نام خدا

ارتباط سیاست با سایرعلوم

تنظیم شده  توسط :  خانم  معصومه سنگسری ، خانم نرگس عامری  و ناهید پنیزه

*****************************************************

مفهوم سیاست

هر چند از سیاست تعریف واحد ارائه نشده است اما ما در اینجا چند تعریف را از سویی شماری از عالمان علم سیاست بیان می کنیم. سیاست در معنا یونانی اداره شهر است. سی لی یکی از دانشمندان عرصه سیاست، سیاست را علم شهرها نامیده است. نیکلا ماکیاولی، دانشمند ایتالیائی در کتاب شهریار و گفتارها سیاست را اینگونه تعریف کرده است. سیاست به معنی هر نوع تلاش، تدبیر، حیله، فن، نیرنگ و فریب برای کسب قدرت سیاسی در جامعه است. هارولد لاسکی می گوید سیاست یعنی اینکه چه کسی می برد؟ چه         می برد؟ چه موقع می برد؟ چگونه می برد؟ و چرا می برد؟ نولی می گوید سیاست هنر استفاده از امکانات است. ایستون می گوید سیاست توزیع آمرانه ارزشها است. یا سیاست تخصیص اقتدارگرایانه ارزشها در جامعه می باشد. در فرهنگ انگلیسی آکسفورد سیاست به معنی علم و هنر حکومت کردن آمده است. برخی ها هم گفته اند که سیاست مبارزه با قدرت و نفوذ به اعمال آن در جامعه می باشد. سیاست حساسترین حوزه فعالیت انسان در جامعه است. سیاست علم تجزیه، تحلیل و بررسی جنبه های سیاسی پدیده های اجتماعی است. موضوع علم سیاست شناخت دولت، تجزیه و تحلیل دولت، قدرت سیاسی به معنای خاص و قدرت به معنی عام کلمه که شامل قدرت مذهبی، اقتصادی و علمی می شود، است.

سیاست علم است یا هنر؟

در نخست باید تعریفی از علم نشان دهیم که علم چیست؟ علم عبارت از دانش و آگاهی است که مبتنی بر عقل و آزمون باشد. علم واقعیت هایی را جمع آوری می کند و با توجه به رابطه علیت و معلول میان آنها پیوند می دهد. علم دارای چند ویژگی می باشد که قرار ذیل توضیح داده می شود: یک، توانائی ارائه ی فرمول را داشته باشد که دقیق، دائمی و مرتبط باشد. دو، توانائی تصمیم و پیش بینی را داشته باشد. سه، اصول و نتایج آن مورد قبول عموم باشد. چهار، رشد و تحول آن تداوم دارد. با توجه به این ویژگی ها شماری از دانشمندان از جمله اوگوست کنت معتقد است که سیاست علم نیست زیرا ویژگی های علم را که در بالا بیان شده، ندارد. این دانشمندان علمی بودن مطالعات سیاسی را مردود دانسته اند. آنها می گویند پدیده های سیاسی متنوع، پیچیده و نا منظم می باشند که روشهای علمی از بررسی آنها ناتوان هستند. دیگر اینکه علت های که بر پدیده های سیاسی اثر گذار است از یک طرف نا معین است و از طرف دیگر ثابت کردن و مهار آنها دشوار می باشد. علاوه بر این عوامل تاثیر گذار بر پدیده های سیاسی پیش بینی و استنتاج را غیر ممکن می سازد. بخصوص اینکه شخصیت و جهان بینی بررسی  کننده بر واقعیت ها و نتایجی که به دست می آورد تاثیر می گذارد. در حالیکه یک پژوهشگر علمی باید بی طرف باشد. بنا بر این به علت فقدان ابزار دقیق اندازه گیری و نیز تعصب در تعیین نتایج بسیار افزایش می یابد. بدین جهت است که بعضی از دانشمندان نسبت به علمی بودن مطالعات سیاسی تردید کرده اند. اما رد کردن علمی بودن مطالعات سیاسی به طور مطلق یک نوع غلو و زیاده روی و به دور از صواب است. زیرا آنچه به یک مطالعه ویژگی علمی می بخشد دو چیز است یکی دقت در نتیجه گیری و دیگری توانایی در پیش بینی. اما این درک درست از ماهیت علم نیست زیرا برخی از علوم طبیعی وجود دارد که قادر به پیش بینی دقیق نیست مانند مطالعات ستاره شناسی. پس آیا می توانیم از علمی بودن آن انکار کنیم. پدیده های اجتماعی اکثرا چنین است. پس نمی توانیم علمی بودن آنها را انکار کنیم. بنا بر این بخاطر داشته باشیم اینکه هر گاه روشهای یک مطالعه علمی باشد پژوهشگران صلاحیتداری اهم آنها را بکار برد. بررسی موضوع صورت علمی می یابد.

انواع علوم

ما دو نوع علوم داریم: علوم طبیعی و علوم اجتماعی. علوم طبیعی آن است که از پدیده های طبیعی بحث می کند اما علوم اجتماعی با پدیده های اجتماعی سر و کار دارد.

رابطه سیاست با تاریخ

تاریخ مواد اولیه بشر می باشد. به میزان که سیاست مدار فهم تاریخی داشته باشد مبنای سیاست خود را می تواند بالا ببرد. سیاست امروز بخشی  از تاریخ فردا است. تاریخ ثبت رویدادهای گذشته است و به ما می گوید که این رویدادها چگونه چنین رخ داده است. تاریخ از این نظر گنجینه ی تجربه گذشته بشر است. تاریخ داستان تمدن بشر است. سخن از علم سیاست به نحوی سخن از علم تاریخ بشر است.

 

 

رابطه سیاست با جامعه شناسی

جامعه شناسی علمی است که چگونگی عادات، رفتار، آداب، رسوم و طرز تفکر مردم را بررسی می کند. از اینرو سیاست نیاز به جامعه شناسی دارد. حکومت کردن بر یک جامعه و اداره یک جامعه نیازمند فهم آداب و رسوم یک جامعه است. سیاست مدار باید افکار مردم، باورها، آداب و رسوم مردم را درک کند. به همین خاطر رشته های جامعه شناسی به وجود آمده است. علم سیاست و جامعه شناسی دو رشته مستقل اما با هم وابسته و جدایی ناپذیر می باشند. پیوندهای علم جامعه شناسی با سیاست قرار ذیل است: الف: جامعه شناسی علم عام و فراگیر جامعه است. و دولت مهمترین نهاد است که از بطن جامعه بیرون آمده است. ب: جامعه شناسی به تمام جنبه های سیاسی و غیر سیاسی زندگی اجتماعی انسان توجه دارد. و سیاست، یافته های جامعه شناسی را می پذیرد.

رابطه سیاست با جغرافیا

اقلیم سرد مستعد نظام وحشی منش و اقلیم گرم مستعد نظام استبدادی است. اقلیم معتدل مستعد نظام دمکراتیک. عوامل جغرافیایی یکی از عوامل وحدت مردم است. اگر کوه ها در مرکز باشد و دریاها در اطراف وحدت به مشکل به وجود می آید. اما اگر کوه ها در اطراف باشد و دریاها در مرکز وحدت نزدیک می شود. وسعت زمین و کشور قدرت می آورد.

رابطه سیاست با اقتصاد

اقتصاد علمی اجتماعی است که فعالیت های انسان در مورد ثروت، یا رفاه مادی را مطالعه می کند. رابطه علم سیاست و اقتصاد با هم بسیار نزدیک است. اقتصاد علمی است که به تولید، توزیع و ثروت می پردازد. دولت به عنوان یک نهاد سیاسی و قدرتمند که می خواهد امور مملکت را اداره کند برای اداره کشور نیاز به امکانات و منابع اقتصادی و پول دارد. اقتصاد جوابگوی این نیازمندی ها است. در گذشته دور دولت ها زیاد نیاز به اقتصاد نداشتند. به راحتی از طریق بودجه نیازمندی های خود را مرفوع می ساختند. اما اکنون به مخارج بیشتر نیاز دارد. اقتصاد همین نیازمندیهای مادی را بررسی می کند. با پیشرفت جوامع بشری و به وجود آمدن رشته های علمی و تخصصی شدن این رشته ها، علم سیاست و اقتصاد پا به عرصه وجود نهاده است. نقش اقتصاد در سیاست قوی و چشمگیر می باشد خواه نظام سیاسی پادشاهی باشد یا جمهوری و یا هم استبدادی. همچنان نقش اقتصاد در سیاست قوی است خواه نظام اقتصادی بر مبنای مالکیت خصوصی استوار باشد یا نظام سرمایه داری. نظام مالکیت اشتراکی، نظام کمونیسم یا سوسیالیستی فرق نمی کند. اقتصاد باعث موفقیت سرمایه داران برای ورود به صحنه ی سیاست و بر عکس آن در راستای موفقیت سیاست مداران نیز اثر گذار است. چنانچه هوگوچاوز رئیس جمهور ونزوئلا برای چهارمین بار با کسب آراء بیش از 54 درصد رئیس جمهور شد. از سویی هم تفاوت در امکانات اقتصادی بحران اقتصادی، نابرابری در توزیع امکانات مادی سبب برهم زدن ثبات سیاسی در کشور می شود. به همین خاطر کارل مارکس نظریه تحول مارکسیستی را مطرح کرد. او تحولات جوامع انسانی را بر پایه تحول اقتصادی به شمار آورد. وی می گوید در زمانی که جوامع انسانی شکل گرفت در جوامع اولیه نظام ارباب و برده داری حکمفرما بود. با گذشت زمان این نظام جای خود را به نظام فئودالی سپرد. تحول اقتصادی سبب فرو ریختن این نظام گردید و نظام سرمایه داری بوجود آمد. سپس جامعه بار دیگر متحول شد و نظام سوسیالیستی بوجود آمد که راه را برای کمونیسم باز کرد. در نظام اقتصادی کمونیسم ثروت به گونه ی برابر برای همگان توزیع می شود.

رابطه سیاست و حقوق

این واضح است که نظام سیاسی کشورها را تنها از طریق قانون اساسی آن می توان شناخت. مدیریت امور عمومی به بررسی حقوق اداری نیازمند است. از طرفی هم ایجاد روابط بین المللی نیازمند شناخت حقوق بین المللی است. از اینرو می توان گفت که سیاست و حقوق با هم رابطه ی نزدیک دارند زیرا موضوع های سیاست و حقوق با هم مرتبط اند. در حال حاضر حقوق و سیاست از هم جدایی ناپذیرهستند. به دلیل اینکه نهادهای اجتماعی هم جنبه حقوقی دارند و هم جنبه سیاسی. علاوه بر این سیاست مداران برای اقتدار سیاست نیاز به مشروعیت دارند که این مشروعیت را از قانون می گیرند. با این بیان می توان به رابطه حقوق با سیاست پی برد.