جامعه آرمانی و توسعه فرهنگی (قسمت سوم)

جناب آقای علیرضا مومنی

 تهیه و تنظیم:

مریم سودمی

صغری شاه غلانی

تابستان1392

دانلود PDF 


2-تقلید گرایی   :

وقتی جملاتی مانند ایرانیها باهوش ترین مردم جهانند یا هنر نزد ایرانیان است و بس را میشنوید چه احساسی پیدا میکنید؟اگر میپذیرید و احساس غرور میکنید شک نداشته باشید که انسان واقع گرایی نیستید و بیش از حد مثبت اندیش هستید و اگر نمیپذیرید و به این جملات میخندید،بیش از حد منفی اندیش هستید و از این جهت گرچه از واقعیت دم میزنید اما باز هم واقع گرا نیستید.اما اگر با شنیدن این جملات به فکر فرومیروید و یاد کلاسهای درس مدرسه و دانشگاه و جلسات امتحان و قبولی در کنکور و گرفتن لیسانس و دکترایتان می افتید اگر قالیهای زیبا و خوش نقش و نگار،دواوین و مقابر بزرگان ادب و هنر ایران و آثار کم نظیر هنر ایرانی در ذهنتان نقش میبندد و یکباره توی دلتان خالی میشود و از خود میپرسید با وجود اینها پس چرا در یکصد سال اخیر هیچ نوآوری و اکتشافی در دنیا به اسم ایرانی نیست؟چرا در جدول تناوبی عناصر یک نام ایرانی وجود ندارد؟چند فرمول فیزیک و شیمی و هندسه و ریاضیات به نام دانشمندان متاخر کشور ما ثبت گردیده است؟ سهم دانشمندان ایرانی ایران نشین از مقالات علمی بین المللی چقدر است؟چند فیلم یا موسیقی یا هنرمند ایرانی در عرصه های بین المللی نام آور شده اند و در عرصه رقابت با برترینهای جهان کسب موفقیت کرده اند؟و اگر سؤالات دیگری از این دست از خود میپرسید احتمالاً انسان واقعگرایی هستید که متوجه عیبناک و ناسالم بودن وضعیت موجود شده اید و بدون دلخوش کردن به جملات غرورآفرین یا مأیوس شدن از امکان تغییر در صدد شناخت علت برآمده اید.


اگر عضو گروه آخر هستید و تصمیم دارید به جای لذت بردن از تعریفهای نشئه کننده و نشاط آور یا تعریفهای مأیوس کننده و رخوت آور در جامعه آرمانی زندگی کنید پیش از مطالعه ادامه این نوشته به "چرا"های بالا پاسخ دهید.

به نظر من یکی از اشکالات اصلی موجود در جامعه ما تقلید گرایی است.تقلید توانایی است که انسان بسیاری از دانسته هایش را از این طریق بدست آورده و همچنین باعث امنیت خاطر و آسودگی در زندگی میشود و در جامعه انسانی نیز عامل مهمی برای گسترش فرهنگ و تمدن بوده و خواهد بود.اما تقلید با تقلید گرایی متفاوت است.تقلید گرایی یعنی گرایش به تقلید در تمامی یا بیشتر امور زندگی و بی توجهی به سایر تواناییهای ذهن آدمی مثل درک،فهم،تجزیه و تحلیل و ترکیب و نوآوری.

بی توجهی به نیروی محرک عقلانیت فایده گرا و در مقابل توجه زیاد به نیروهای محرک اجتماعی و روانی سبب گشته که چه در عرصه نظر و چه در عرصه عمل،گرایش زیادی به تقلید پیدا کنیم و به همین دلیل به جای اینکه فعالانه زندگی را از مسیر 1-نیاز سنجی 2-بررسی،شناخت و کشف و ابداع روشهای رفع نیاز 3-شناخت موانع پیش روی این روشها 4-چگونگی رفع موانع، 5-رفع نسبی نیازها و 6-درک نیازهای جدید پیش ببریم، بدون توجه به نیازهای واقعی،تواناییها و امکاناتمان بصورت منفعلانه از مسیری که "دیگری "

رفته است رفته ایم و به همین علت در حل مشکلاتمان موفق نبوده ایم.

مثلاً دانشگاه و پژوهشگاه که نهاد تولید علم است،داریم اما در آنها مستقیم یا غیر مستقیم کتابهای ترجمه شده "دیگری" را میخوانیم و با کپی کردن مطالب آنها در حافظه مان مدرک دانشگاهی میگیریم.شاید بگویید این همه پزشک و مهندس و وکیل و مدیر و غیره از دانشگاهها فارغ التحصیل شده اند که هرکدام بر حسب دانش خود یکی از نیازهای مردم و جامعه را برطرف کرده است.این حرف کاملاً درست است اما در اینجا مسئل? نوآوری و اکتشاف مطرح است.اشتراک بشر در بسیاری از نیازهای خود به خصوص نیازهای فیزیولوژیک باعث میشود که این حرف شما چندان نادرست نباشد اما اگر فارغ التحصیلان فلسفه و جامعه شناسی را در نظر بگیریم آنوقت باید پرسید کدام فیلسوف یا جامعه شناس صاحب مکتب از دانشگاههای ما بیرون آمده است؟نطفه کدام دانش یا فن در یکصد سال اخیر در دانشگاههای ما گذاشته شده است؟فارغ التحصیلان دانشگاههای ما در بهترین شرایط افرادی باسوادند که معلومات خوبی را در حافظه خود نگهداری میکنند.اما اینکه در مراکز تولید علم کشور تا چه میزان براساس مراحل شش گانه فوق عمل میشود دیگر جای سؤال ندارد!! با این وصف دانشگاهیان مقلد چه دستاوردی برای کارخانه ها و هر نوع نهاد تولیدی دیگر میتوانند داشته باشند؟

حتماً میدانید که اصول دین رسمی کشورمان یعنی اسلام تحقیقی است،بطوریکه پذیرش مقلدانه این اصول از مسلمانان پذیرفنه نیست.اما جالب آنکه اگر کسی پس از تحقیق این دین را نپذیرد از جانب بیشتر مراجع دینی که این بیماری فرهنگی نام آنها را نیز به مراجع تقلید تغییر داده مرتد محسوب میشود.یعنی از یکسو نباید تقلید کنی و از سوی دیگر نتیجه تحقیقت باید از پیش معلوم باشد.همین حوزه های علمیه که اتفاقاً منتقد سرسخت تقلید از"دیگری"(البته به جز خود) میباشند چه اندازه براساس مراحل شش گانه فوق تولید داشته اند؟

اگر بخواهیم مثال بزنیم میتوان نشان داد که تمامی نهادهای کشور از خانواده گرفته تا بزرگترین نهادها و موسسات جامعه همگی آلوده به این بیماری هستند.و تا زمانیکه این بیماری در جامعه ما درمان نشود و نوگرایی و تولیدگری جایگزین تقلیدگرایی در ذهن مردم نشود،مشکلات ما حتی با فرض تقلید تام و تمام از کشورهای پیشرفته و یا تقلید تام و تمام از مراجع دینی که آنها نیز عادت کرده اند(و یا تمایل دارند) مراجع تقلید خوانده شوند حل نخواهد شد و هیچ حرکتی بسوی جامعه آرمانی نخواهیم داشت.

راه حل:با توجه به اینکه مشکل فرهنگی مشکل اندیشه و رفتار است و بن مایه های اندیشه و رفتار در نهاد آموزش و پرورش ساخته میشود،تغییر آموزش و پرورش از نظام مبتنی بر حافظه به نظام مبتنی بر خلاقیت و نوآوری نخستین و مهمترین گام در حل این مشکل است.آموزش و پرورشی که هدف آن آموزش شیوه های کشف و حل مسئله باشد نه انباشت مطالب بیفایده یا حتی مفید در حافظه دانش آموزان.آموزش و پرورشی که به جای رویکرد ایدئولوژیک با رویکرد فایده گرایانه اخلاق مدارانه اذهان ایستا یا متحرک اما بی ثبات را به اذهان پویا و متحرک اما با ثبات تبدیل نماید.آموزش و پرورشی که تغییرپذیری براساس حرکت بسوی نیازها و خواسته های تأیید شده از سوی عقل فایده گرا و اخلاق مدار را به عنوان یک ارزش مثبت و محوری برای زندگی در جامعه آرمانی در اندیشه و رفتار دانش آموزان خود نهادینه سازد. آموزش و پرورشی که به جای پرکردن تمامی اوقات دانش آموزان در خانه و مدرسه سعی در آزاد گذاشتن دانش آموزان برای یادگیری آنچه خود میخواهند(احساس نیاز میکنند) دارد.آموزش و پرورشی که به جای تکالیف از پیش مشخص،یکسان و برای همه و تکراری دانش آموزان را به سمت کشف و معرفی مسائل جدید سوق میدهد و بطور کلی آموزش و پرورشی که هدف آن تولید انسانهایی است که در سطوح بالاتر اعم از دانشگاه یا محیطهای شغلی قادر به تولید اندیشه و ایده های نو میباشند.

البته دستیابی به چنین آموزش و پرورشی در کشور ما با وجود دولتی بودن آموزش و پرورش از یکسو و ایدئولوژیک بودن نظام سیاسی ما از سوی دیگر کار مشکلی است.از اینرو و در همین راستا تبلیغات و آگاه سازی از طریق رسانه های غیردولتی،تشکیل جلسات هم اندیشی در این راستا،تشکیل مدارس غیر دولتی (غیر انتفاعی) یا آموزشگاههای علمی و غیرعلمی گوناگونی که برای تحقق چنین نظام آموزش و پرورشی تلاش کنند،ایجاد تشکلهای معلمی با هدف اصلاح نظام آموزشی و ارتباط آنها با نهادهای عالی علمی و پژوهشی و ....میتواند مددرسان باشد.

در کنار تغییر در آموزش و پرورش تشکیل و گسترش جلسات نواندیشی در حوزه های مختلف فرهنگی از نقد و واکاوی سنن و آداب و رسوم مردم گرفته تا شناخت ادیان و نقد دینداری،راه اندازی رسانه های گوناگون و برقراری ارتباط با مخاطبین مختلف و به چالش کشیدن باورهای مردم از سوی کارشناسان،تشویقهای مادی و غیرمادی فراوان برای دانش آموزان،دانشجویان،عالمان و پژوهشگران تولید کننده اندیشه و دانش از سوی نهادهای غیر دولتی.میتواند تاثیرگذار باشد.

**نهادهای غیر دولتی از طریق حمایت از افراد خلاق و صاحبان اندیشه میتوانند باعث رشد و پیشرفت خود گردند.از موسسات ادبی و هنری گرفته تا موسسات علمی و پژوهشی در زمینه های گوناگون.

و بالاخره مجبور ساختن دولتها به برداشتن رویکرد سیاسی و ایدئولوژیک از آموزش و پرورش و آموزش عالی و ممنوعیت هرگونه فعالیت سیاسی در این دو نهاد کمک زیادی به حل این مشکل خواهد کرد.(درمقالات بعدی به بی توجهی به تخصص گرایی در ذهن،رفتار و نهادها به عنوان یکی دیگر از آسیبهای فرهنگی ما که به علت بی توجهی به عقلانیت فایده گرا به شدت به آن مبتلا هستیم خواهم پرداخت)

قطعاً راههای فراوان دیگری نیز وجود دارد که طرح و بیان آنها به نوآوری ذهن شما بستگی دارد.

پس راههای دیگر برای عبور از این مشکل را شما عنوان کنید

یادمان نرود اگر میخواهیم مشکلاتمان حل شود فرافکنی نکنیم و بدانیم که ما نیز باید به کمک هم درمان شویم.

دو نکته پیرامون جامعه آرمانی

نکته اول:چرا مدل چهارم ؟

برخی دوستان عنوان جامعه آرمانی را فقط مناسب مدل اول(ارزشمدار-غیرواقع نگر) و یا حداکثر مدل سوم (غیرارزشمدار-غیرواقع نگر)میدانند و تأکید دارند که ایده آلیسم،یعنی غیرواقع نگری از این جهت عنوان جامعه آرمانی را برای مدل دوم و چهارم مناسب نمی بینند و عناوینی چون جامعه مطلوب،جامعه توسعه یافته یا در حال توسعه و جامعه دموکراتیک را به خصوص برای مدل چهارم(غیرارزشمدار-واقع نگر) که بیشتر مدنظر است پیشنهاد داده اند.من راجع به این موضوع در مطلب معنای ...... آرمانی(2) از بعد نظری توضیح داده ام حال در اینجا از بعد عملی و فایده گرایی نیز توضیح مختصری عرض مینمایم.

بنظر من اسامی که دوستان پیشنهاد میکنند نامناسب نیست اما اینجا تنها اسم گذاری بر روی یک مجموعه 

هدف نیست،بلکه تغییر و اصلاح اذهان مبتلا به خیالبافی،اسطوره پردازی،بسیار دورنگری،مطلقگرایی و قهرمان خواهی نیز از اهداف اصلی این نام گذاری است تا شاید از این طریق بتوان مشکل احساس بی تأثیری و بی قدرتی حاصل از اشکالات قید شده را تا حدی از بین برد. زیرا این جامعه آرمانی خیالات واهی نیست که به دست نیاید،خیلی هم دور نیست و برای رسیدن به آن نباید تا پایان تاریخ صبر کرد،چیز ثابت و از پیش تعریف شده ای هم نیست که مجبور باشیم فقط دنبال آن بدویم یا بگردیم،خودمان تعریفش میکنیم و برایش شاخص میگذاریم،از زندگی در آن لذت میبریم،برای ساختنش تلاش میکنیم و برای دستیابی به آن نیازی به قهرمان نداریم و درون روایتها و داستانها و افسانه ها و عقده هایمان به دنبالش نمیگردیم بلکه با شناخت همه موانع،ضعفها و مشکلات میتوانیم آنرا بسازیم و در یک کلام این جامعه آرمانی نه غایت آرزوی شورانگیز و نشئه آور ما که غایت توان ماست.یعنی در اینجا آرمانگرایی نه حد اعلای خیالبافی و نظریه پردازی ما که توان رو به رشد عملگرایی ماست.

تأکید میکنم که این نامگذاری تنها یک وسیله است که شاید بتواند در رسیدن به هدف یاری رسان باشد و الا اصراری در استفاده از اسم به خصوصی نیست.

نکته دوم:چرا فایده گرایی اخلاق مدارانه؟

معمولاً وقتی ما کاری را انجام میدهیم میتوانیم سه علت برای آن پیدا کنیم که یا به تنهایی و یا ترکیبی از آنها علت انجام شدن آن کار است.این سه علت عبارتند از:1-نیروی روانی(عادت،عواطف و احساسات) 2-نیروی اجتماعی(خانواده،دوستان،رسم و سنتها،شهر،دوره زندگی،رسانه،وضعیت اقتصادی و هر موقعیتی که در آن تربیت میشویم) 3-نیروی عقل(عقل فایده گرا).البته گاهی نیروی چهارمی با عنوان نیروی اعتقاد به عنوان علت چهارم معرفی میشود.منتهی خود این علت گاهی براساس عقل نظری(مطالعه و بررسی صحت و سقم گزاره ها) و در بیشتر اوقات و افراد براساس سه علت ذکر شده ایجاد میشود آنگاه میتوان گفت؛4-نیروی اعتقاد (دستورالعمل مکتب).

وقتی این مطلب در ارتباط با موضوع اصلی ما یعنی تغییرات اجتماعی و تشکیل جامعه آرمانی قرار بگیرد 

بایستی ببینیم پیامد استفاده از هر یک از این نیروهای چهارگانه در جامعه چیست؟اما چون معمولاً کمتر پیش میاید که فقط یکی از این نیروها علت انجام شدن کار ما باشد، پس صحیح تر آن است که پیامد غلبه هر یک از این نیروها را در کارهایمان بر جامعه بررسی کنیم.

الف) اگر سهم نیروی روانی در کارها بیش از سایر نیروها باشد،کارها چندان قابل پیش بینی نیست و افراط گری و تفریط گری ویژگی اصلی شخصیت این افراد میشود و جامعه برخاسته از این افراد جامعه ای بی ثبات،گاهی ایستا و گاهی انقلابی خواهد بود.

ب)اگر سهم نیروی اجتماعی در کارها بیش از سایر نیروها باشد،تغییری در کارها دیده نمیشود و اگر تغییری هم پیش بیاید این تغییر برخاسته از افراد آن جامعه نیست.تقلید گرایی ویژگی اصلی شخصیت این افراد میشود و جامعه برخاسته از این افراد،جامعه ای به شدت ایستا خواهد بود و هر گونه تغییر احتمالی نیز از بیرون به آنها وارد میشود.

ج)اگر سهم نیروی عقل فایده گرا و غایت اندیش در کارها بیش از سایر نیروها باشد،وضعیت جامعه متغیر اما قابل محاسبه و پیش بینی است.این تغییرات خود خواسته و خود ساخته خواهد بود.خلاقیت،نوع آوری،

سود اندیشی و نتیجه گرایی ویژگی اصلی شخصیت این افراد میشود و جامعه برخاسته از این افراد،جامعه ای پویا در حال حرکت و تغییر اما منظم خواهد بود.

د)نیروی چهارم خود به تنهایی و مستقل عمل نمیکند و بسته به اینکه میزان اعتقاد (میزان ایمان و عمل به دستورات)چقدر باشد و نوع اعتقاد(دین یا مکتب) و نوع کسب اعتقاد(سه روش فوق) چگونه باشد معمولاً افزاینده و یا کاهنده اثر سه عامل فوق به خصوص عوامل الف و ب (روانی و اجتماعی)خواهد بود. از این مختصر معلوم میشود که هر چه بر سهم روش عقلگرایی(فایده گرایی)در جامعه افزوده شود و علت انجام هر کار سودی(منظور از سود فقط سود اقتصادی نیست.هر گونه مزیت اعم از فردی و اجتماعی سود محسوب میشود)که بر آن کار مترتب است قرار گیرد،پس از مدتی شاهد تحولات عظیمی در جامعه خواهیم بود.

اما چه ضرورتی برای قید اخلاق مداری وجود دارد؟

اگر خصلت زیاده خواهی انسانها با ترویج روش فایده گرایانه تشدید گردد هیچ ضمانتی برای حفظ تعادل نظام اجتماعی و تداوم جامعه وجود نخواهد داشت.اگر کسب سود بدون هیچ قیدی هدف قرار گیرد،چرا برای کسب سود بیشتر نبایستی دست به هر کاری زد؟چرا برای کسب قدرت بیشتر نبایستی آدم کشت؟چرا برای کسب ثروت بیشتر نبایستی استثمار کرد؟چرا نبایستی حق دیگران را ضایع کرد؟شاید در جواب گفته شود قوانین فایده گرایی دارای توان خود کنترلی است و به همین دلیل افراد یا گروههای برخوردار خواهند فهمید که برای دستیابی به مزایای حداکثری باید نابرخورداران را راضی نگه دارند.شاید این موضوع روی کاغذ درست باشد اما همانطور که پیشتر گفته شد واقعگرایی،اساس جامعه آرمانی ماست،بنابراین از آنجا که دانستن هیچ موضوعی الزام برای عمل نمی آورد(مثلاً علم به مضرات سیگار مانع مصرف آن نشده است)علم به قوانین فایده گرایی نیز الزامی برای عمل به آن نمی آورد.پس برای عمل چیزی بیش از علم نیاز است و اخلاق مناسبترین نیروی درونی است که هم در نظر و هم در عمل توان محدودسازی افراط گریهای فایده گرایانه را دارد.